Chapter 2

2.4K 487 63
                                    

یونگی عزیزم؛
ای کاش الآن که کنارت بودم. ای کاش الان توی موقعیت عادی و همیشگیمون بودیم. پاهامون توی هم میپیچید، نفس‌هامون منظم و سرم روی سینه‌ات میبود.
دست‌هات روی کمرم قرار میگرفت و خروپف‌های آرومت هر ازگاهی از بین لب‌هات فرار میکردن.
کاش میتونستم بیدار بشم با تو که دوتا کافی نگه داشتی جوری که من انجام میدادم.
میتونستم گونه‌ات رو ببوسم درحالی که میگفتم متشکرم. کاش میتونستم عکس‌العملت رو وقتی با حواس پرتی قهوه ی داغت رو مینوشیدی و سعی میکردی سرخ شدنت رو مخفی کنی اما در آخر همیشه دهنت رو میسوزوندی، ببینم.
کاش میتونستم وقتی کنارمی، تموم اون خاطرات رو دوباره تکرار کنم.
به هر حال واقعیت خیلی خیلی ظالمه یونگی.
چون واقعیته.

من تنها توی اتاق بیمارستان نشستم.

دستمال هاتون همیشه آماده باشه=)

「Dear Yoongi 」ᴘᴇʀ ᴛʀᴀɴsʟᴀᴛɪᴏɴ'Onde histórias criam vida. Descubra agora