- میدونی مزخرف ترین بخش ماجرا کجائه؟
من با چشمای ریز شده رو به جیمین گفتم و اون منتظر درحالیکه داشت ساندویچش رو میخورد، بهم زل زد.- اینکه بعد از اون اعترافش هیچی رو به روی خودش نمیاره درست شبیه عوضی ها رفتار میکنه.
من با پوزخندی گفتم و با حرص کمی از نوشیدنیم رو خوردم و به ویوی شیشه ای کافه رستورانی که اومده بودیم زل زدم.- خب.. بذار نتیجه گیریم رو بگم، تو هنوز بهش نگفتی که تکلیفش چیه و دقیقا میخوای باهاش قرار بزاری یا نه و اون هم داره جوری رفتار میکنه که انگار اصلا براش مهم نیست و هیچ ریکشن خاصی بهت نشون نداده؟
جیمین پوکر با لب های جلو اومده پرسید و من با تکون دادن سرم تاییدش کردم و منتظر موندم تا ببینم قراره به چه چیزی برسه با این تفسیر احمقانهش.- خب اون یه بار غرورش رو زیر پا گذاشت و بهت اعتراف کرد. فکر نمیکنی نوبت توئه؟
جیمین آروم گفت و من شونه هام رو با عصبانیت بالا انداختم.- من از اون حتی مطمئن هم نیستم و با این اخلاقای مسخرهش واقعا چه دلیلی ممکنه وجود داشته باشه تا من بهش جواب مثبت بدم؟ حتی سه روز پیش تقریبا دعوامون شد و اون دو روز تمام باهام حرف نزد و به روی خودشم نیاورد که منی هم وجود داره. انگار فقط خودش مهمه! خیلی مغرور رفتار میکنه، من باید بفهمم اون داره جدی میگه یا نه. حتی ازش مطمئن نیستم...
من همه رو با حرص و پشت سر هم گفتم و جیمین چشماش رو چرخوند.- تو که چیزی برای از دست دادن نداری! شما ها از هم یکی دو ساعت فاصله دارین و قرارم نیست به فاکت بده که پشیمونیت رو ببینم. فقط بهش جواب مثبت بده و زمان بگذره میفهمی حسش واقعیه یا نه. شما میخواین با هم مجازی قرار بذارین و میترسی؟ من همین الان سه تا دوست پسر مجازی دارم!
جیمین با خنده گفت و من فقط بهش زل زدم.- جیمین.. سه تا؟
با حرص گفتم و اون گازی به ساندویچش زد و شونه ای بالا انداخت.- زیادم جدی نیستن، برای همین دارم میگم. بهش جواب مثبت بده فوقش اگه نخواستی باهاش ادامه بدی بهم بزن! تو چیزیو از دست نمیدی! چون اون جذابه، پولداره، جذابه ، پولداره. حتی اگرم باهاش بهم بزنی میره توی لیست اکس هات و خیلیم برات کلاس میاره که همچین جذابی دوست پسرت بوده!
کمی به حرف های جیمین فکر کردم. اون داره درست میگه البته اگه اون دو بار گفتن اینکه تهیونگ هات و جذابه رو نادیده بگیریم. چشمام رو چرخوندم و با انگشتام روی میز ضرب گرفتم.- الان جوابش رو میدم. فقط دقیقا باید چی بگم؟
کمی با استرس پرسیدم.- بعد دو هفته میخوای جواب اون بدبخت رو بدی، این دو ساعتم صبر کن من این غذای کوفتیو بخورم و بریم خونتون بشینیم یه متن درست حسابی بنویسیم.
جیمین با حرص گفت و من با بی حوصلگی به عقب تکیه دادم.
YOU ARE READING
Home || VKook
Fanfiction[ خونه ] پایان یافته ژانر : فان / روزمره / تکست / اینستاگرام / رمنس / اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ یونمین ، نامجین به نظرتون یک آدم عاقل میره به یک آدم ناشناس پیام بده و بگه که چجوری با دوست پسرش بهم بزنه؟ نه! تهیونگ هم عاقل نیست. پ.ن. کار خی...