Legesy

711 126 1
                                    

















رقاص ها پشت صحنه اومدن و با حوله های کوچیکی که کارکنا ی دیگه بهشون میدادن، عرقشون رو خشک میکردن.

یونگی از قیافه ی جیمین راحت تشخیص داد که اون از اجرای امشبش راضی بوده. البته حقم داشت، اون واقعا رقاص خوبیه و امشب اینو به همه ثابت کرد.

هنوز صدای جیغ و داد مشتری های کلاب از بیرون میومد و باعث شده بود، یونگی و جیمین باهم خنده های شیطنت امیزی بکنن.

هیچکدوم از رقاصا خراب کاری نکرده بودن و واقعا بهترین اجرای کلاب مارون رو تحویل دادن.

یونگی خمیازه ای کشید و همزمان داشت لباساش رو در میاورد:

«حالا میشه برگردیم وی عای پی؟»

جیمین خندید. ولی خودشم دوست داشت همون کاره قبلیش رو بکنه. دوست نداشت این همه ادم رقصش رو ببینن. حاضر بود فقط برای یه پیره مرده بدترکیب برقصه ولی نه برای یه جمعیت.

به هر حال تنها دلیلی که توی یه همچین جایی کار میکرد برای این بود که داشت پول جمع میکرد.

کیانگ وارد اتاق شد و پشت سرش کارکنا ی دیگه هم اومدن.

«خدای من کارتون محشر بود!»

کیانگ انقدر احساسی اون جمله رو گفت که همه فکر کردن الانه که گریه کنه ولی با باد زدن خودش به کمک دستش یکم خودش رو اروم کرد.

تهیونگ از کنار کیانگ رد شد. میخواست به جیمین بگه که واقعا کارش عالی بوده، مثل همیشه.

ولی کیانگ اون و بقیه کار کنا رو به سمت بیرون هدایت کرد تا رقاصا بتونن با ارامش لباساشون رو در بیارن.

البته مشکلی هم نبود. خونه ی تهیونگ و جیمین توی یه مسیر بود و همیشه بعد تموم شدن شیفتشون باهم به خونه میرفتن.

تهیونگ وارد اتاق تعویض لباس شد و یونی فرمش رو در اورد و کتش رو همراه با شالگردن مورد علاقش پوشید.

میدونست در اوردن اون لباسای تنگ احتمالا خیلی طول میکشه برای همینم بیرون در کلاب منتظر جیمین ایستاد.

دیگه وقت بسته شدن کلاب بود و مشتریا داشتن بیرون میشدن. بعضیاشونم که مست بودن بزور با کمک نگهبانا براشون آژانس گرفته میشد تا بتونن به خونه برگردن.

تهیونگ با حس کردن اون عطر شیرین گله رز، سریع برگشت و جیمین رو پشتش دید. هر دو بهم لبخند زدن و توی اون هوای سرد، پیاده به سمت خونه هاشون رفتن.

Where the heart beatsWhere stories live. Discover now