کارول اطرافشو نگاه کرد از دفترش توی شرکت خوشش میومد وسایل کم و دیوارهای شیشه ایی احساس امنیت نمیکرد زیاد اما بازم حس خوبی بهش دست میداد مشخصا این از زندگی که چند ماه پیش داشت از لحاظ اقتصادی و مالی چند برابر بهتر بود.
اون روی صندلی راحتش پشت میز نشست. مدام توی تعجب بود که چطور پول و ثروت میتونه باعث احترام اطرافیان بهش بشه. خوب میدونست اگه چند ماه پیش اون توی اینجا بود آدمای اینجا اصلا بهش نگاه هم نمیکردن و سرو وضعش رو مسخره میکردن. وقتی به این فکر کرد که دیگه از این به بعد میتونه یه ایکون باشه لبخند خبیصانه ایی روی صورتش شکل گرفت.سیمون:هی به چی میخندی؟
کارول متوجه اومدن سیمون نشده بود:از کی اینجایی؟
سیمون درو بست و داخل اتاق اومد اون به میز کارول نزدیک شد:تازه اومدم! اتاقتو دوست داشتی؟
کارول به اطراف نگاه کرد به صندلیش تکیه داد بود و با رضایت سرشو تکون داد.
سیمون دست به سینه وایستاده بود. در حقیقت کارول این مدل وایستادن اون رو دوست داشت.پاهاشو اندازه عرض شونش باز میکرد دست به سینه وایمیستاد و با خم کردن سرش به کسی که جلوش بود نگاه میکرد.
سیمون:داری به چی نگاه میکنی! من میرم خونه همراهم میای؟
کارول لبخندش محو شد:شما خرپول ها اصلا زندگی هیجان انگیزی ندارید اول سره شرکت هاتون حاضر میشین بعد برمیگردید خونه.
سیمون ابروهاشو جمع کرد روی لبش نیشخندی شکل گرفت.دیگه توی حالت قبل نبود:میتونستیم یه برنامه ایی بریزیم اما باید بریم خونه.
کارول همونطور که چشم هاشو میچرخوند از روی صندلیش بلند شد:تعجب کردم؟ اصلا.
سیمون وقتی کارول نزدیکش اومد دستشو دور گردنش انداخت و موهاشو بهم ریخت:که اینطور اصلا تعجب نکردی.
کارول با صدای بلند میخندید. اون تلاش میکرد تا از دست سیمون فرار کنه:دلم درد گرفت سیمون.
زین وقتی از اتاقش در اومد ناخودآگاه چشمش سمت اتاق کارول رفت و به خاطره شیشه ایی بودن دیواره روبه روش میتونست اون دوتا رو ببینه. از اینکه اون انقدر خوشحال بود لبخند زد و به طرف آسانسور حرکت کرد.
الیزابت با عجله دنبال زین دوید و با دراز کردن دستش جلوی بسته شدن دره آسانسورو گرفت:صبر کن، داشتی بدون من میرفتی؟
زین به الیزابت لبخند زد اما نمیدونست چطور بهش توضیح بده که برنامه ی امشبشون رو باید کنسل کنند. وقتی الیزابت اومد داخل زین دستشو اروم پشت کمرش گذاشت.

YOU ARE READING
It's me KAROL [ZAYN]
Fanfictionمن زدم چرخ! توی این دنیای پر از سیاهی! من شدم دیوونه عاشق با تو بودن! • • • کارول نیکولاس با اسم مستعار لونا به مدت ۱۵ سال دور از خانوادش زندگی کرده! • • اون وقتی سه سالش بوده توی یک تصادف برنامه ریزی شده که هدف خودش بوده پدر مادرشو از دست میده. • •...