part 5

34 4 1
                                    

***
اینسری من و جما تنها اومدیم لندن قرار شد بریم خونه ی یکی از دوستای بابام که لندن زندگی میکنه بمونیم ...
تو راه اتفاق خاصی نیوفتاد فقط منو جما یکم تو سرو کله هم کوبیدیم ...
****
_مطمعنی جای باحالیه؟
من گفتم
_آره بابا حتما خوشت میاد
_خدااا این یعنی قراره به حوصله سربر ترین نقطه لندن بریم 😑
جما منو به شصت پاشم حساب نکرد و واسه خودش رفت... وقتی سرمو بالا آوردم تابلوی "موزه گیاه شناسی "رو دیدم
_وتف
با اکراه صورتمو جمع کردم که جما لبخند مسخره ای نشونم داد
***
همینجوری داشتیم تو موزه ول میگشتیم و جما خیلی با هیجان درباره گیاها واسم توضیح میداد
_هری اینو ببین اسمش ت...
پریدم وسط حرفش و گفتم
_گشنمه😐
جما که زده شده بود تو ذوقش خیلی بد نگاهم کرد
بالاخره از اونجا در اومدیم و رفتیم بیرون
_اکسیژن اکسیژننننن خدایا شکرت آخه این چه گوزی بود منو آورده بو...
همینجوری داشتم راه میرفتم و غر میزدم و ادا درمیاوردم که یهو با کله رفتم تو زمین جما واسم زیر پا انداخته بود
و نشسته بود رو زمین و خرخنده میزد
_عایییی داغون شدم ...برات دارم منتظر باش😤
جما برام صدا گوز درآورد و رفت سمت ساندویچ فروشی منم که عن شده بودم بلند شدم و رفتم دنبالش
***
جما با من تا استیج اومد و رفت اونجا چند تا از دوستای جدیدمو دیدم و رفتم پیششون
اونجا همه تقریبا هم سن و سال من بودن و کلی آدم اونجا بود
_میگم که هارولد یه اتاق خالی گیر آوردیم چنتا از بچه ها هم اونجان بیا تا نوبتت بشه بریم اونجا
تامی گفت
_اوکی
من گفتم
پشت استیج یه راهرویی بود که پره اتاق بود ته راهرو یه اتاق بود تامی در زد
جوزف درو باز کرد و سرشو اورد بیرون و با حالت مسخره ای گفت
_رمز لطفا
بادی به غبغب انداختم و رفتم عقب بعد با داد دویدم سمت در جوزف که فهمیده بود میخوام با جفتک درو باز کنم با ترس رفت کنار  و ما رفتیم تو
اونجا چهار نفر دیگه هم بودن
اسم یکیشون سم بود ولی اون سه نفر دیگرو نمیشناختم به هر حال با همشون دست دادم
_های من هری هستم
من گفتم
یکیشون که موهای بور و چشمای آبی داشت گفت
_من هم آدامم
اون دونفر دیگه هم خودشون و معرفی کردن یکیشون ادوارد بود و یکی دیگه دیوید
به نظر بچه های خوبی میومدن زود باهم صمیمی شدیم و داشتیم درباره همه چیز میحرفیدیم همه چیز یعنی واقعا همه چیز😅
_عو هری تو واس صبحونه چی دوس داری؟
سم گفت
_من فقط نون میخورم قبلنا به چغندرم علاقه داشتم ولی با دیدن لویی دیکهد علاقم از دس رفت لامصب شبیه چغندره
حرف میزدیم و میخندیدیم
_چالش جدیدرو دیدید
توماس گفت
_بچُس
دیوید گفت
از بس خندیده بودم دل درد گرفتم
_زر نزن ...اسمش in my feeling عه اینجوریه که باید با آهنگ جیسون برقصی فیلم بگیری
توماس با خنده گفت
_من داوطلبم😎
من گفتم
آهنگو پلی کردنو من ... فقط بزارید بهتون بگم که اتاقو به آتش کشیدم 😎😤
****
از صحنه اومدم بیرون
_وای خدا ریدم
اصن ازین اجرام راضی نبودم خیلی بد بود
_نه اوتا حذفم نمیکنن نه
همینجوری داشتم راه میرفتم و با خودم حرف میزدم
در دستشویی رو باز کردم رفتم داخل از بس تو افکارم غرق بود پسری که اونجا بود و ندیدم و با کله خوردیم بهم
_اوپس
_واقعا منو ببخش حواسم نبود
من گفتم
_مشکلی نیس
_اومده بودم بشاشم😅
من گفتم
_این تصادفیه چون منم اومدم بشاشم 😅
پسره گفت
_تو دستشویی همین کارو میکنن دگ
_درسته
منو اون پسره کنار هم وایستاده بودیم و میشاشیدیم (ساری واقعا🤣🤣)
_عو راستی من هریم
_خوشبختم منم لوییم
لبخندی زدم و ازش خداحافظی کردم و رفتم بیرون به جما زنگ زدم که بهش بگم آدیشنم تموم شد
****
_چطور پیش رفت ؟
جما پرسید
_گند زدم
_ناراحت نباش جبرانش میکنی
_امیدوارم
دوروز دیگه دوباره باید میرفتیم و بعد از اون ...
کسایی که میرن مرحله نهایی مشخص میشن
****
دو روز مثل برق و باد گذشت و من دوباره تو ایکس فکتورم اینبار فقط شرکت کننده ها و داورا هستن یعنی هیچ تماشاگری نیست
اینبار فقط باید میرقصیدیم هممونو یه جا جمع کردن و صحنه شلوغ شلوغ بود همه هم پسر بودیم دخترا فکر کنم تموم کردن رقصشونو قبل ما

آهنگ که شروع شد همه داشتن میرقصیدن من کلی تمرین کرده بودم و الان داشتم از ته دل میرقصیدم...جنگجویانه(🤣)
همونجور که داشتم میرقصیدم متوجه شدم داورا دارن دنبال یکی از شرکت کننده ها میگردن و پیداش نمیکنن فهمیدم اسمش زینه
سایمون رفت و بعد چند دقیقه با یه پسری که قیافه آسیایی داشت برگشت گذاشتش جلو من پسره هم با جون و دل قر میداد
بی خیال شدم و واس خودم حرکات موزون میرفتم و میدیدم که سایمون بعضی وقتا اسم بعضی از بچه هارو میپرسه آخرش هممونو جمع کردن ...
******
خب اینم از این یه پارت براتون گذاشتم طومار هشتصد تا کلمه نوشتم همونجور که قول داده بودم اگه ویوا به ۱۰۰ برسه پارت جدید میذارم و به قولمم عمل کردم فقط دیگه تا دوشنبه نمیتونم پارت بذارم شاید چهارشنبه دوباره گذاشتم
مرسی واس ساپورت کردنتون دوستان💖
چون گوشیم خاموش میشه و هرچی نوشتم میپره و گرنه بیشتر میحرفیدم🥺 الان باید برم پس تا پارت دگ باییی
آها راستی فیلم اون چالشرو بعدا میخوام یه کانال بزنم اونجا میزارم لاوز
2:08 PM
_عشق همه مائده🖤
_all the love

that days حيث تعيش القصص. اكتشف الآن