از آنجایی که دکتر یاسپرس،استعداد و هوش بینظیری در جونز می دید،برای اولین بار به یک قاتل اجازه داد تا وارد دفترش شود.او دفترش را محلی برای گفتگو قرار داده بود.همین حالا،می توانم تمام یادداشت های دکتر را در آن یک سال جمع آوری کنم و کتاب قطوری به چاپ برسانم!
پس از یک سال،که اقای جونز دکتر یاسپرس را تا حد زیادی با نظریاتش حیرت زده می کرد،اتفاق دیگر داشت رخ می داد.و آن، این بود که دکتر یاسپرس،به دنبال این بود که به مرور زمان،معلم جدید و حیرت اورش را به دیگران هم معرفی کند.