(Writter POV)
به اعماق اقیانوس رسیده بودن...دست های کوچیکشو دور کمر معشوقش حلقه کرد و آخرین نفسشو توی دهنش فرستاد
نور زیادی اطرافشونو فرا گرفت و بعد دم زیبای جیمین به پاهای سفیدش تبدیل شد...با حس نفسی که توی دهانش دمیده شد چشم هاشو باز کرد و لب های فرد آشنایی رو روی لب های خودش دید
توی سرش سنگینی احساس میکرد و تمام خاطراتش مثل رشته فیلمی از ذهنش عبور کرد
روز اولی که اون سایرن اونو نجات داده بود
وقتی که به عشقش اعتراف کرده بود و به خاطرش همه قوانین رو زیر پا گذاشته بود
زمانی که دخترشونو نجات دادن
و آخرین خاطراتش با این شخص که توی کلبه ای میگذشت
بالاخره اونو به یاد آورد
فرشته ای که با تمام وجودش عاشقش بود
جیمین...ناخواسته دست هاشو روی بازوهاش گذاشت و دوباره چشم هاشو بست و توی بوسه همراهیش کرد
جیمین با حس حرکت لب های جونگ کوک قلبش لرزید
یعنی واقعا جواب داده بود؟!
واقعا به یاد آورده بود؟!شنل پشمی سفید رو از شونه های معشوقش کنار زد و حالا اون برهنه توی آغوشش قرار داشت
لباس هاشو به سختی از تنش خارج شد و اونو به سمت تخته سنگی زیر آب کشوند...جیمین: تو..تو منو یادته؟؟
جونگ کوک: بیشتر از هر زمان دیگه ای جئون جیمین!
باور نمیکرد که اون حتی قدرت هاشو به دست آورده
لبخند کم رنگی روی لب هاش نشست و روی تخته سنگ دراز توی آغوش همسرش فرو رفت...دست هاش تمام بدنشو لمس میکرد و حرارت قلب و پوستشو هر لحظه بالاتر میبرد
سرشو روی سینه هاش احساس کرد و چند ثانیه بعد با حس زبونش دور سینش احساس کسی رو داشت که بهش شوک الکتریکی وصل میکنن...دست همسرش بین پاهاش قرار گرفت و اون هارو از هم فاصله داد
کمی بعد با ورود انگشت کشیده اون داخل بدنش ناله نسبتا سر داد
چشم هاشو روی هم فشرده بود و حس میکرد داره عقلشو از دست میده
به سختی نفس میکشید و گلوش خشک شده بود اما نمیتونست مانع لذت زیادی که بهش وارد میشه بشه
دستشو روی دست جونگ کوک قرار داد و اونو بیشتر داخل خودش فرو برد...سرشو توی گردن همسرش کشید و پوست نرم و شیرینشو بین لب هاش گرفت
زبونشو روی لاله گوشش میکشید و به صورت غرق در لذتش خیره بودجونگ کوک: دیگه از دستت نمیدم جیمین
جیمین: با یه شاه اینطوری حرف نمیزنن
جونگ کوک: تو پادشاه قلب منی!
خندید و سریعا عضوشو با انگشتش تعویض کرد
با حس باز شدن بند بند وجودش از درد و لذت نالید و سرشو به عقب حرکت دادبعد از دقایقی که بدن هاشون به هم میپیچید و ضرباتش داخل بدن جیمین شدت گرفته بود همزمان باهم ارضا شدن
بدنشو روی بدن عشقش انداخت و سعی کرد منظم نفس بکشه
این میتونست یه شروع دوباره باشه...
YOU ARE READING
Don't call me angel(seoson2) [Completed]
Fanfictionنام فیک: به من نگو فرشته فصل دوم🏹 ژانر: سوپرنچرال،امپرگ،اسمات🔞 کاپل: کوکمین👨❤️💋👨یونمین وضعیت: کامل نویسنده: King Ripper🍷