~chapter four~

658 172 47
                                    

بکهیون


بعد از اینکه خریدامونو کردیم از فروشگاه زدیم بیرون
داشتم با بچه ها حرف میزدم که متوجه صدای پیام گوشیم شدم

به موبایلم نگاهی انداختم

نگهبان رستوران بهم پیام داده بود


"اقای بیون ، قراره یه مهمون مهم و خیلی خاص بیاد رستوران"


این ینی باید خودنو میرسوندم به رستوران
معمولا وقتی یه مشتری مهم میاد تو رستورانم منم باید اونجا باشم




سری پیش که نتونستم خودمو برسونم و جایی کار داشتم اتفاقای جالبی نیافتاد



پس ، از بچه ها خداحافظی کردمو به سمت رستوران حرکت کردم


ماشینمو دم در پارک کردم

وارد رستوران شدم ، همه کارگر های اونجا مشغول کار بودن


هیچکس بیکار ننشسته بود


"اقای بکهیون؟؟"



با صدای یه نفر از پشت سرم برگشتم ، اون تهیونگ بود


تهیونگ یکی از نزدیکترین افراد تو رستورانم به منه

برای همینه که اونو مدیرِ بقیه کارگر های اینجا کردم ، چون بهش اعتماد دارم

اون خیلی کارش تمیز و جدی ایه

ولی خب بعضی وقتا یکم گیج میزنه

هوم اینم بگم که جذابه و تودل برو عه

و خب بخاطر همین خصوصیات خوب و جالبش گارسون و کارکنان اینجا ازینکه اون این دور و ور میچرخه خیلی خوشحالن



"تهیونگ حالت چطوره؟؟"




"من خوبم اقا فقط منتظر حقوقمم میخوام باهاش هرچی جونگ کوک خواست رو براش بخرم" تهیونگ واقعا عاشق دوست پسرشه تعجبی نداره که بخواد تمام پولی که ازینجا در میاره رو خرج اون کنه

"ضمنا اقا الان بچه ی تو شکمتون بزرگ تر بنظر میرسه" اضافه کرد


"حرف زدن راجب دوست پسرتو تموم کن ته ، اه راستی داشت یادم میرفت ، اون مهمون خاصی که قراره بیاد کیه؟؟"




تهیونگ دفترچه یادداشتش رو اروم باز کرد تا نگاهی بهش بندازه و اسم اون شخص مهم رو بگه



تهیونگ خواست چیزی بهم بگه ولی کوانگ هو (نگهبان رستوران) حرفش رو قطع کرد


"بکهیونییییی" داد زد ـ کوانگ هو ده درصد خوشگل بود ، نود درصد خنگ

"واووو امروز خوشگلتر بنظر میرسی بک".

"انقد برا من نمک نریزین نمکدوناا ، نگران نباشین حقوقت رو برات بیشتر میکنم " همینجوری که داشتم میخندیدم گفتم و تهیونگ بعد من شروع کرد



•~|chanyeol's hidden baby|~•Where stories live. Discover now