~chapter seven~

647 179 79
                                    

* این پارت دارای صحنه های سوییته :) *

یک سال بعد


امروز منو پسرم یوان به سمت کره پرواز داریم

یوانو همونطور که میخواستم تو چین به دنیا اوردم

تاعو و کریس هیونگ خیلی باهام خوب رفتار کردن ..

خیلی مهربون بودن

اونا واقعا زوج خوبین

خیلی مراقبم بودن و هرجیزی که میخواستم رو سریع برام فراهم میکردن

البته من تاجایی که میتونستم سعی میکردم بهشون زحمت ندم

اون دوتا دوستای کالجم بودن ولی خب الان بنابر دلایلی تو چین زندگی میکنن

اونا تو چین ازدواج کردن و تاعو هم وضعیت چند ماه پیش من رو داره (همون بچه داری)

برای همین حس کردم باید زحمتم رو کم کنم و برگردم

ولی خب واقعا دلم براشون تنگ میشه و دل اونا هم برای من




"پس جدی جدی داری میری بکهیون !"

تاعو رو به من گفت

"تو در جریانی ، من باید برگردم به کره .. رستورانم اونجا رو هواس
باز حالا خیلی خوبه که به سهون اونجا رو سپردم ولی خب میدونی که هیچکس مثل خودم نمیدونه اونجارو کنترل کنه"

تو این مدتی که باهاشون بودم خیلی حس خوبی داشتم

مخصوصا تاعو بخاطر اینکه خیلی باهام مهربون بود

وقتی داشتم یوانو به دنیا میاوردم تاعو خیلی کمکم کرد

و واقعا امیدوارم بتونم لطفشو جبران کنم


"پروازت امروزه درستع؟؟" کریس هیونگ پرسید و منم با تکون دادن سرم بهش جواب دادم


"حالت خوبه؟؟" اضافه کرد

نمیدونم خوب بودم یا نه


خب وقتی این سوالو ازم پرسید انگاری سرجام یخ زدم

ولی سعی کردم لبخندمو حفظ کنم و ادامه بدم

"بله کریس هیونگ خوبم به هرحال یوان کجاست؟؟"



با پسرم اشنا شید ... بیون یوان

خب اون پسر پارک چانیوله ولی من از فامیلی پارک برای پسرم استفاده نکردم

چون حتی نیازی هم نمیبینم یوان بخواد بدونه پدرش کیه !!

یوان الان نزدیک به سه سالشه و به تازگی تونسته راه بره

یوان خیلی شیرین و کیوته .. حتی بیشتر از حد تصورتون

•~|chanyeol's hidden baby|~•Where stories live. Discover now