∥ Intro ∥

7.7K 595 68
                                    

امشب دیگه آخرش بود باید تمومش میکرد

دیگه نمیزاشت چیزی ارادشو سست کنه، امشب، شبی بود که برای همیشه دنیارو از اسمش پاک میکرد

پای چپشو کنار دیگری گذاشت و نفس عمیقی کشید، نسیم نیمه شب صورتش رو نوازش میکرد، همه ی خاطره ها پاک میشد، بالاخره میرفت و فراموش میشد، انتقامشو از کسایی که این زندگی رو براش ساخته بودن میگرفت، پارک جیمین برای همیشه یه اسم حک شده میشد روی ذره های خاکستر سردش.

پلاک بین دستهاشو فشرد و چشم هاشو بست، قدم دیگه ای به جلو برداشت،

درست لحظه ای که تصمیم گرفت برای همیشه خودش رو محو کنه و پایین بپره، صدای سرد غریبه ای متوقفش کرد

"هی کله حنایی، میشه یه دو قدم اون ور تر خودکشی کنی؟ "

جیمین سمت منبع صدا چرخید و تو تاریکی شب فقط تونست نور فیلتر سیگارشو جایی نزدیک گلخونه روی پشت بوم ببینه، انگار مرد بهش تکیه داد بود و مدتی بود که تماشاش میکرد، خسته تر از اونی بود که بترسه یا شوکه بشه، اشک هاشو کنار و نامطمئن لب زد

"چرا؟ "

"پات رو سیمه، ساختمون روبه رو طبقه آخر، بعد یه ماه امشب بالاخره اون پسرکصخله دم و دستگاهشو میکنه تو دختره که شبیه اسلاتای انیمه هاست، و  اگه یه کم اون ورتر مغزتو بترکونی، میتونم برا نینیشون داستان از آب گل شدنشو دقیق تر تعریف کنم، دمت گرم رفیق"

سر کورالین بدقولی کردم، گفتم از دل یونمین شیپرا دربیارم:)

د روف مینی فیکه، پارتاشم کوتاه مینویسم خدا بخواد.

سوالی هست حتما بپرسین.

وتها و کامنتها خوب باشه، زود آپ میکنم،
لطفا حمایت کنین و کنارم بمونین تا انگیزش برام بمونه بنویسمش، 💜

داستانش اگه خوب پیش بره متفاوته و یه جورایی عکس یونمینهای دیگست، یه ورژن متغیر از بلک سوانه شاید، نمیدونم، ولی خب ببینیم چی میشه:)

نظرتون چیه؟ایدش رو دوست دارین؟

حتما نظرتتون رو کامنت کنین. تا بدونم چه کنم.

۱۵ تیر ۹۹، یکشنبه.

آپست_

Tʜᴇ Rᴏᴏꜰ ∥ ʏᴏᴏɴᴍɪɴ 🦋Where stories live. Discover now