"این چیز عادی ایه. اینکه ما آدما بعضی اوقات توی زندگیمون اشتباه میکنیم. راه غلطی رو انتخاب میکنیم. چون فشار رومونه . چون درست و غلط رو یادمون میره . ولی برای من... من همیشه گند میزنم. فرقی نداره.. من همیشه راه غلط رو انتخاب میکنم. همیشه با احساساتم تصمیم میگیرم. شاید اگه نگام کنین آدم احساساتی ای به نظر نیام. ولی هستم.
من یه کله شقم که هرچیزی که دلم بهم میگه رو انجام میدم. و وقتی ام که انجامش میدم... فقط انجامش میدم.
به این فکر نمیکنم که چی ممکنه بشه. چه گندی قراره بعدش بالا بیاد. یا اینکه اصن چرا دارم این کارو میکنم. به چه قیمتی.
به تهش فکر نمیکنم و به خاطرش از خودم متنفرم. از اینکه تا این سن به هیچی نرسیدم و هیچی ندارم که بهش دلم خوش باشه متنفرم.
از اینکه انقدر کاری از دستم برای خودم بر نمیاد متنفرم.
از بدرد نخور بودن متنفرم. و شاید به خاطر همینه که دارم اینکارو میکنم. چون من یه به درد نخورم و دارم سعی میکنم نباشم."روی برگه ی کوچیک و کاهی دفترچه ام مینویسم درحالی که حتی نمی دونم چیزایی که مینویسم اصلا هیچ معنی ای میدن یا نه.
توی همون حالتم، تا وقتی که یکی هندزفری مو از گوشم بیرون میکشه و من با ابروهای بالا رفته سرمو بالا میگیرم.
کسی که تا حالا منتظرش بودم رو میبینم و نمی تونم جلوی لبخند زدنمو بگیرم.
«سلام؟»اون میگه ومن قبل از اینکه وقت کنه کار دیگه ای انجام بده بغلش میکنم.
«دلم واست تنگ شده بود مرد...»
«میدونی چند وقت بود اینجوری بغلت نکرده بودم؟»
«سه سالی میشه نه؟»
«شایدم بیشتر..» میگم و بالاخره از هم جدا میشیم.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Next to Me[L.S]
Fanficخطوط استرس و سیگار، سیاست و نقص فریاد و حرفای چرت من با خوبی فاصله ی زیادی دارم اما هنوزم تو، هنوزم تو منو می خوای Read with : Next to me_imagine dragons