پارت دوم

487 119 15
                                    

اون روز با هری کلاس‌های مشترکی داشتم. غروب با پایان کلاس‌ها وسایلمون رو جمع کردیم تا به خونه برگردیم.
گفتم:‹موافقی بریم رستوران؟›

هری:‹اووو می‌خوای آخرین شام مجردی‌مون رو بخوریم؟!›

خندیدم:‹اوهوم.›
دستمو تو دست هری حلقه کردم:‹به نظرت خانواده‌ت به مراسم ازدواج‌مون میان؟›

هری:‹نمی‌دونم.به هر حال دعوتشون می‌کنیم.›
با انگشت اشاره به نک دماغم زد:‹اینکه نیان تا دامادشون رو ببینن به ضرر خودشونه!›

به طرف در آهنی خروجی رفتیم که فریادهای همکلاسی‌مون باعث شد بایستیم و به پشت سر نگاه کنیم.
"لیام" در حالی که یه رادیوی دستی کوچیک به همراه داشت بالای سکوی حوض ایستاده بود و بچه‌ها رو دور خودش جمع می‌کرد.
به طرف جمعیت رفتیم تا ببینیم چه خبر شده.

هری پرسید:‹چی شده پین؟›

لیام سراسیمه گفت:‹جنگ،جنگ شروع شده!›
بین جمعیت ولوله افتاد.همه با تعجب به هم نگاه می‌کردن و از همدیگه می‌پرسیدن منظورش چیه؟!

لیام آب دهنش رو قورت داد:‹به ما دانشجوهای رشتهء مخابرات خبر دادن آلمان امروز به لهستان حمله کرده.میگن رهبر جدیدش قصد کشورگشایی داره.فرانسه و بریتانیا هم علیه آلمان اعلان جنگ دادن.›

گفتم:‹اوه خدای من! هنوز چند سال بیشتر از جنگ جهانی اول نگذشته…›

یکی از هم‌کلاسی‌هام گفت:‹قرن نوینه،فکر نمی‌کنم دوباره جنگ جهانی بشه…›
عده‌ای سرشون رو به نشانهء موافقت تکون دادن.هرکس نظری می‌داد.

به هری نگاه کردم که به زمین خیره شده بود و تو فکر بود.
پرسیدم:‹به نظرت راسته هز؟›

هری:‹نمی‌دونم.›

از دوستامون خداحافظی کردیم و به خونه برگشتیم.
تلویزیون رو روشن کردم. همهء شبکه‌ها اخبار جنگ رو پخش می‌کردن. پس واقعیت داشت، جنگ دوباره شروع شده بود. قرار بود باز هم عده‌ای بی‌گناه به خاطر قدرت‌طلبی بی‌لیاقت‌ها برای دفاع از ناسپاس‌ها بمیرن! انگار نسل ما که بچگی نکرده بود قرار هم نبود جوونی کنه!

میز شام رو مثل هر شب با کمک هری چیدم. تلویزیون مصاحبه‌ای از "هیتلر" دربارهء علت شروع جنگ رو پخش کرد. مرد با صدایی محکم و تأثیر گذار حرف می‌زد، خیلی‌ها تشویقش می‌کردن و حامی‌ش بودن.

گفتم:‹پس پیشوای آلمان اینه، سیبیلش شبیه چارلی چاپلینه!›

هری:‹فرقش اینه چاپلین مردم رو می‌خندونه اما این قراره مردم رو به گریه بندازه.›

دستم رو روی دست هری گذاشتم:‹چرا پکری؟›

هری:‹دوران سختی داره شروع می‌شه لو، ما دانشجوهای تاریخ اینو خوب می‌دونیم. سخنرانیش رو می‌بینی؟ ازش بوی نژادپرستی و تفرقه میاد. معلومه تو رویای تصرف دنیاس. بی‌چاره مردم!›

His Eyes...Where stories live. Discover now