سهون یه بیچاره واقعی بود!
اون اصلا نمیخواست باعث بشه جونگین زیر وزنش له بشه و البته که دوست نداشت یه سیلی ازش بخوره!
اون فقط واقعا از ارتفاع میترسید و امکان نداشت که راضی بشه حتی برای یه ثانیه هم روی لبه یه ارتفاع بیشتر از دو متر بایسته.
مگر اینکه اشتباهی روی یه قالی پا بزاره که به طرز مسخره ای پرواز میکنه.خب اون توقع نداشت وقتی جونگین بهش اشاره میزد که مقابلش وایسته،در اصل بخواد اون رو گول بزنه و به اجبار اون رو سوار یه قالی پرنده بکنه.
تا یک ساعت و اندی پیش،توی ارتفاعی که خیلی بیشتر از دو متر بود،مثل یه گربه زخم خورده به قالی چسبیده بود و عربده میکشید.
پسر کوچیکتر با فاصله چند سانتی از سهون،نشسته بود و با نگرانی سعی داشت بهش بفهمونه قرار نیست از روی اون پایین بیوفته.
اما سهون فقط چشم هاش رو بسته بود و مثل یه روانی فریاد میزد و اصلا به مناظر فوق العاده زیر پاش دقت نمیکرد.
اون واقعا میترسید!جونگین بالاخره حوصله اش سر رفت.سرش از فریاد های سهون درد گرفته بود و نداشتن انرژی باعث شده بود بی حوصله تر از قبل بشه.
خب جونگین این کارو کرد که بتونه به سهون جایی که توش زندگی میکرد رو به سهون نشون بده و حتی شاید مجبورش کنه اونجا با خودش زندگی کنه؛اما به نظر نمیومد سهون دلش بخواد حتی یه نگاه بندازه.
آخر سر وقتی دید اگه به همین وضع تا آخر سفرشون پیش بره ممکنه علاوه بر پاره شدن حنجره سهون،پرده گوش خودش هم نازک بشه،ضربه آرومی به تنه قالی نرم زد تا اون پایین بره و سهون بتونه روی زمین،نگاهی به اطراف بندازه.
البته که انتظار نداشت سهون کار عجیب و غریبی بکنه.
سهون با کاهش ارتفاع ناگهانی،یک دفعه به سمت جونگین خیز برداشت و انگار که اون در تیررس یه تیر آلوده به زهر باشه،اون رو سمت خودش کشید؛
اما نقشه نجات جونگین از تیر توهمیش،با غلت خوردن نابه هنگامش نقش بر آب شد و در کمال تعجب،اون همون طور که جونگین نجات یافته از عملیات مسخرش رو به خودش فشار میداد،از روی قالی به پایین پرت شد!جونگین شوکه به سهون که به نظر میرسید خودش هم از اینکه توی هوا معلقه و داره با سرعت به زمین نزدیک میشه شوکه شده،خیره شد و بعد لبخند حرصی زد:"کارت عالی بود هون!"
سهون سرش رو فقط یکم چرخوند و به محض دیدن دشت پوشیده از چمن که زیر پاش بود و هر آن به اون نزدیک تر میشد،دهنش رو باز کرد و همزمان با نشون دادن زبون کوچیک ته حلقش،پرده گوش جونگین رو زخمی کرد!
جونگین که دیگه واقعا اعصابش خورد شده بود میخواست یه ورد لعنتی بخونه تا هرچه زودتر به خونه سهون برگردن،ولی اون نمیدونست که شاید اونقدر انرژی نداشته باشه که اون همه راه تا خونه سهون بره و حتی شاید به خاطر کمبود انرژی یه کلمه از ورد رو اشتباه بخونه.
YOU ARE READING
[𝑺𝒉𝒊𝒏𝒚 𝑺𝒕𝒂𝒓 𝑶𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑩𝒆𝒅]ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉ
Fantasy-Genre : Romance , Fantasy , Fluff , Comedy , Smut | Mini Fic -Couple : Sekai -Start : 18 July 2020 -Finish : 24 August 2020 -خلاصه : سهون یه پسر جوونه که کنار خانواده اش زندگی میکنه. چی میشه اگه شب تولدش توی تنهایی آرزو کنه یه دوست پسر جذاب داشته ب...