part5(#Find_a_spy)

156 35 12
                                    


سوهو گوشی رو برداشت و به شماره ی جدید کریس زنگ زد،بعد از دو تا بوق خوردن برداشت:
-بله
-سلام کریس...میخواستم ببینم امشب برنامه ات خالیه؟
کریس بعد کمی مکث جواب داد:
-....اره،چطور مگه؟

سوهو همونطور که گوشی دستش بود با انگشتش روی میز شکل‌های مختلف میکشید.
-مدتی میشه همو ندیدیم...امشب بیا به آدرس این باری که برات میفرستم،با هم آب شنگولی بزنیم.
کریس کمی فکر کرد و موافقت خودش رو اعلام کرد.
-باشه،من پایم.!
سوهو با صدای آروم جوابش رو داد:
-منتظرتم.

گوشی رو قطع کرد و به تهیونگ و ییشینگ که کنارش نشسته بودن نگاه کرد که تهیونگ گفت:
-آفرین کارت رو خوب انجام دادی.
سوهو گوشی رو توی دستش فشرد و رو به هردوشون گفت:
-ولی من مطمئن نیستم که اون جاسوس باشه...اون پسر خوبیه!

لی دستاش رو توی هم قفل کرد:
-ما یه چیزی میدونیم که تو نمیدونی،فکر کنم باید بیشتر روی انتخاب دوست فکر کنی!
سوهو کمی ناراحت تر از قبل جواب ییشینگ رو داد:
آره تو راست میگی باید روی انتخاب دوستام بیشتر دقت کنم!

لی که متوجه شد منظور سوهو اون و تهیونگه،خواست جواب بده و از دلش دربیاره ولی قبل از اینکه لی جواب بده تهیونگ به حرف اومد:
-فکر میکنی چطور پلیسا چانیول رو گرفتن؟
سوهو به تهیونگ نگاه کرد که تهیونگ ادامه داد:
-ما به چانیول مشکوک بودیم چون تازه استخدام شده بود...به خاطر همین قبلش به پلیسا خبر دادیم و اونا رو درجریان گذاشتیم...اونا هم تو کافه ی تو شنود کار گذاشته بودن و چند بار مکالمه‌های مشکوک داشت که با رئیسشون حرف میزده.!ما باید رئیسشون رو پیدا کنیم چه از طریق چانیول!چه از طریق کریس!
چانیول هم هنوز به حرف نیومده،چیزی به پلیسا نگفته،باید خودمون یه کاری کنیم.

سوهو ناراحت پرسید:
-اگه..... خدایی نکرده کار کریس باشه چی؟
تهیونگ روی میز خم شد و تیزبُر رو میز رو برداشت و گفت:
-اون وقت خودمون حسابشو میرسیم،قبل از اینکه پلیسا بیان.

*********************************

وقتی سوهو بهش زنگ زد یکم حرف زدنش مشکوک بود بنابراین اسلحه‌اش رو به خودش برده بود.
اسلحه رو پشتش گذاشت و کت چرمیش رو پوشید،به آدرسی که سوهو براش فرستاده بود نگاه کرد.

در رو هل داد و رفت تو...افراد کمی اونجا بودن،صدای آهنگ ملایمی هم به گوش میرسید،از پله ها پایین رفت به سالن اصلی طبقه پایین رسید،از چیزی که دید فهمید که حس ششمش اشتباه نکرده و اومدنش اشتباه بوده.

به جای سوهو تهیونگ بود که پشت به کریس نشسته بود و یه پیک شراب قرمز هم دستش بود که صداش رو شنید:
-خوش اومدی،آدم وقت شناسی هستی،من از آدمایی که سر وقت کارشونو انجام میدن خوشم میاد.
برگشت و نگاهی به کریس انداخت:
-بیا بشین غریبی نکن.

کریس با قدم‌های آروم رو به طرفش رفت و روی صندلی کنارش نشست...اصلا حس خوبی نداشت،سعی کرد استرسش رو کنترل کنه و خودش رو خونسرد نشون بده.

کریس با لبخند برگشت طرف تهیونگ و گفت:
-فکر نمیکردم شما رو اینجا ببینم...سوهو از شما زیاد تعریف کرده بود.
تهیونگ پوزخندی زد و کمی از شرابش رو مزه‌ کرد.
-بیخیال!بریم سر اصل مطلب...خودتم میدونی من برای چی جای سوهو اینجام.

کریس سعی کرد خودش رو به ندونستن بزنه و بحث رو عوض کنه:
-متوجه نمیشم،میشه به منم توضیح بدید؟
پیک رو روی میز گذاشت و به کریس نگاه کرد:
-میدونی چیه من از انکار کردن خوشم نمیاد...پس خیلی رک بهم بگو کی پشت قضیه دستکاری کردن حساب‌های شرکته؟
کریس بازم سعی کرد انکار کنه:
-نمیدونم داری درباره ی چی حرف میزنی؟!

تهیونگ سرش رو نزدیک کریس برد و کنار گوشش لب زد:
-پس اون اسلحه که زیر کتته برای مهمونی آوردی؟
بعد با همون پوزخند سرش رو عقب برد...
با دیدن چشمای ترسیده کریس گفت:
-حش ششمم هیچوقت دروغ نمیگه...بیچاره سوهو!
شرابش رو تا آخر سر کشید و پیک رو محکم روی پیشخوان کوبید.

خواست اسلحه رو دربیاره که تهیونگ هشدار دهنده گفت:
-کار اشتباهی ازت سر نزنه،ما فقط رئیست رو میخوایم...نمیخوایم که با هم مبارزه کنیم.!

*******************************

بلک هت گوشی و شماره جدید کریس و جه‌بوم رو ردیابی میکرد و حالا فهمیده که کریس توی بد دردسری افتاده!
گوشی رو برداشت و بعد از روشن کردن تغییر صدا به جه بوم زنگ زد:
-همین الان برو به این آدرسی که برات میفرستم،کریس تو دردسر افتاده!
جه‌بوم از بلای جدیدی که نازل شده بود شوکه شد.
-چی؟!

بلک هت کوتاه جوابش رو داد:
-وقت کمه،عجله کن!
گوشی رو قطع کرد و فورا آدرس رو براش فرستاد.

********************************

کریس به حرف‌های تهیونگ گوش میداد که یهو برق رفت.
تهیونگ توی تاریکی چند تا تیر شلیک کرد که یکیش به دست کریس برخورد کرد.
کریس هم با دست زخمیش سریع خودش رو پشت یه ستون قایم کرد.
تعدادشون زیاد نبود بنابراین باید هر چه زودتر یه راه فرار پیدا میکرد.

یه دستی روی شونه‌اش قرار گرفت،ترسیده خواست اسلحه رو بالا بیاره که صدای جه بوم رو شنید:
-احمق،اینجا چیکار میکنی؟
کریس با صدای تحلیل رفته که به خاطر درد دستش بود،گفت:
-از کجا فهمیدی من اینجام؟

جه‌بون توی تاریکی دست کریس رو گرفت و دنبال خودش کشید:
-قضیش طولانیه،بیا بریم تا قبل از اینکه اونا بگیرنمون ما رو بکشن یا پلیسا ما رو بگیرن.
از در پشتی بار بیرون رفتن که موتوری جلوشون ایستاد.
-اگه جونتون رو دوست دارید بیاید بالا.......

⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
ووت یادتون نره.

Escape Where stories live. Discover now