part6(#Who_is_black_hat?)

158 34 11
                                    

هواسا از پشت شیشه اتاق بازجویی به چانیول که تنها نشسته بود خیره شده بود،هنوز بعد از چند ساعت اعتراف نکرده بود که هیچ بلکه انکار هم میکرد،برای پیدا کردن و حل کردن پرونده‌های دزدی که از شرکت‌ها شده بود،هر طور شده باید به حرف میومد.

به مامورا اشاره کرد که صداشو ضبط کنن و خودش دستگیره در رو فشار داد و داخل شد.
اون همچنان سرش پایین بود،صندلی جلوییش رو بیرون کشید و روش نشست،پارچ آب رو برداشتم،یه لیوان آب برای چانیول پر کرد و گفت:
-بخور،بهش احتیاج پیدا میکنی.

چانیول یه نگاه به لیوان بعد یه نگاه به من انداخت و گفت:
-بهتون که گفتم من هیچ کاری نکردم...چیز دیگه ای هم برای گفتن ندارم.

هواسا آب رو سر کشید و لیوان رو روی میز کوبید:
-پس بزار من یه چیزایی رو برای تو روشن کنم. مثل اینکه یکم پیش دوستات با دارو دسته‌اش درگیر شدن.
البته که هواسا دروغ گفته بود چون هنوز دستگیر نشده بودن،به چهرش نگاه کرد که واکنشش رو ببینه،با دیدن نگرانی توی صورت چانیول،ادامه داد:
-نگران نباش چیزیشون نشده ولی به زودی میان پیشت!

چانیول که دیگه کاری از دستش ساخته نبود،پوزخندی زد و موهاش رو بالا داد:
-برای چی تهیونگ و ییشینگ رو نمیگیرید؟شما فقط ما رو میبینید درحالی اون پول‌هایی که ما دزدیم مال مردم بود که اونا اختلاس کرده بودن.

هواسا کمی به چانیولخیره شد و بعد گفت:
-ما فقط مدرک کافی و قانع کننده برای دستگیری اونها نداریم. و مورد تو،حالا که خودت اعتراف کردی از جرمت کم میشه.
چانیول شوکه شد،بازم زبونش کار دستش داده بود،بدون اینکه بدونه اعتراف کرده بود.

**********************************

از وقتی که اونها رو با خودش سوار موتور کرده بود و به خونه آورده بود به بلک‌هت خیره شده بودن.
جعبه کمک های اولیه رو برداشت تا زخم کریس رو پانسمان کنه.

بلک‌هت از نگاه‌های خیره اونها کلافه شده بود:
-میشه انقدر به من خیره نشید.
کریس به دست زخمیش نگاهی انداخت:
-همیشه چانیول میگفت ممکنه تو دختر باشی،ولی الان هیچ ایده ای راجع به اینکه دخترا هم میتونن هکر بشن ندارم.

بلک هت به دست زخمی کریس نگاه کرد:
-چرا فکر نمیکردی دخترها هکر بشن؟ دستت رو بده پانسمانش کنم.
پنبه رو به پتادین آغشته کرد و روی زخمش گذاشت و باند رو دور دستش پیچید،قیافه کریس از درد قرمز شده بود ولی به روی خودش نمیاورد:

-خوب،کارم تموم شد،الان هم میرم از داروخونه برات یکم آرامبخش و این جور چیزا میگیرم.
برگشت طرف جه بوم که حسابی تو فکر رفته بود بهش گفت:
-غرق نشی! فکر نمیکردم انقدر کم حرف باشی.

جه بوم دستی به گردنش کشید:
-یکم شوکه شدم...خستم...دیگه نمیدونم چیکار کنم،الان دیگه مثل قبلا نیست که یه قدم از اونها جلو باشیم،اونا با ما هم قدم شدن،ممکنه همین الان هم از در بریزن تو و همه‌مون رو بگیرن.

زنجیر دور گردنش رو بهش نشون داد و گفت:
-اینو میبینی؟!اگه گیر بیوفتیم،منم کار اونها رو با این تموم میکنم.
جه بوم گردنبند توی گردن بلک‌هت رو دید:
-اون فِلَشه؟

بلک هت گردنبندرو لمس کرد:
-آره وقتی کامپیوتر لی رو هک کردم،چیزای جالبی توش بود. من میرم داروخونه داروها رو بگیرم،مواظب خودتون باشید و من خودم کلید دارم پس در رو برای کسی باز نکنید.

کلاه هودیش رو جلوتر کشید و از پله ها پایین رفت،به طرف انتهای خیابون رفت تا دارو ها رو بگیره.
در داروخونه رو هل داد و وارد شد که مردی چهل پنجاه ساله اومد پشت دخل،رو به اون مرد گفت:
-چند تا بانداژ،مسکن و آرامبخش میخوام.

دکتره سرش رو تکون داد و به طرف قفسه‌ها رفت.
بعد از حساب کردنشون از داروخونه بیرون رفت و به طرف خونه به راه افتاد،همین که به پیچ کوچه نزدیک خونه رسید دید که کریس و جه‌بوم رو سوار ماشین سیاهی کردن،خودش رو پشت دیوار قایم کرد و با خودش گفت:

-وای خدا باورم نمیشه،چطور انقدر زود جامون رو پیدا کردن،کجای کار رو اشتباه رفتیم؟
زنجیر توی گردنش رو لمس کرد،یه نفس عمیق کشید،خیالش راحت شد که فلش رو با خودش آورده بود.
دوباره به داخل کوچه نگاه کرد که ماشین حرکت کرد و رفت........

⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
ووت یادتون نره

Escape Where stories live. Discover now