•خسوف•
کاپل: کایسو (باقی کاپل های اصلی)
ژانر: جنایی، اکشن، رومنس، کنیک(دارای صحنه های خشن)------------------------------
خبرنگار بیچاره تقریبا داشت در همهمه ی جمعیت گم می شد، بادیگارد ها اجازه نزدیک شدن نمی دادن و دختر هر لحظه بیشتر مثل ماهی بین جمعیت این طرف و اون طرف می رفت.
بالآخره افراد مورد نظر خبرنگار جوان رسیدن، هر نه نفر کت و شلوار رسمی و مشکی رنگی پوشیده بودن و با جذبه و وقار خاصی قدم بر می داشتن.
حتی مجریان اخبار و باقی افراد حاضر با دیدن اون نه بت زمینی از ذوق جیغ خفه ای کشیدن که دختر خبرنگار هم مستثنی نبود.
نه نفر جلوی دیوار مخصوص عکاسی ایستادند و تعظیم کوتاهی کردند، انگشت شصتشون رو بالا بردند و به عکاس ها اجازه دادند سیل سریع چلیک چلیک عکس گرفتن رو راه بندازن.
دختر همراه با دوربینی که به زحمت با خود حمل می کردند جلو آمد:
- اکســـو! اکســـو! کیم جونگیـــــــن! به ما توجه کنیــــن!
نگاه کای به دخترک افتاد و براش لبخندی زد، سری براش تکان داد و دوباره به دوربین ها خیره شد، دختر اونقدر ذوق زده شد که نزدیک بود همونجا غش کنه.
بالآخره تایم عکاسی به اتمام رسید و بادیگارد ها به سمت داخل ساختمان راهنمایی شون کردند، جونگین دستش رو دور شونه کیونگسو حائل کرد تا سیل جمعیت اذیتش نکنه، و خب فقط خدا می دونه فن هایی که از پشت مانیتور شاهد این صحنه بودن چجوری حنجره هاشون رو پاره کردن.
لحظه آخر دختر قد کوتاهی به سختی خودش رو جلو آورد تا حداقل بتونه توجهشون رو به خودش جلب کنه:
- دو کیـــــونگ سو! دی او! دی او!
کیونگسو نگاهی به دختر انداخت که چجوری با همه ی توانش بادیگارد ها رو کنار می زد تا باهاش دست بده، با اشاره ش محافظ ها از جلوی دختر کنار رفتن، جیغ فن ها با دیدن این صحنه گوش همه رو پاره کرد.
دی او لبخند زیبایی زد و با دختر دست داد:
- اسمت چیه؟
- سوزان اوپا، سوزان.
دی او آلبوم کامبک جدیدشون رو برای فن امضا کرد و خواست ازش جدا بشه که سوزان خودش رو تو بغلش انداخت، دستاش رو محکم دور گردنش حلقه کرد و فشار داد.
بادیگارد ها سریع دختر رو از بقل دی او بیرون کشیدند دورش کردن، دخترک لحظه آخر در گوش دی او زمزمه کرد:
- متأسفم اوپا!.
کیونگسو که چشماش کمی درشت شده بود، به خودش مسلط شد و کتش رو درست کرد، یقه کت رو که برگشته بود به وضع اول برگردوند و به باقی اعضا پیوست.
YOU ARE READING
OneShots Magazine [COMPLETED]
Fanfictionمجله وانشات های اکساندر... وانشات یعنی داستان های کوتاهی که از هر کاپل نوشته میشه 💜 ازش لذت ببرین