part33

4.6K 320 57
                                    

سمت جونگ کوک قدم برداشت و مقابلش ایستاد و به صورتش نگاه کرد
اثری از نگرانی یا ترس در چشم های جونگ کوک نمیدید
فقط به نظر میومد که شوکه شده
دستان جونگ کوک روی شونه های جیمین قرار گفت و کمی سمت صورتش خم شد

جونگ کوک: این عکس ها برای چند ماه پیشه...اون ازم خواست تا به دیدنش برم و باهاش صحبت کنم...من حتی نمیدونستم که کسی ازمون عکس گرفته...در کل هیچ اتفاقی نیفتاد جیمین!

کلماتش رو به آرومی بیان میکرد و هیچ استرسی توی لحنش نداشت
جیمین نمیتونست بفهمه که داره بهش حقیقت رو میگه یا نه
چون هوسوک هم هیچوقت استرس نداشت اما همیشه دروغ میگفت
اما نه...
جونگ کوک هوسوک نبود...اون کسی بود که جیمین رو از تنهایی و تاریکی خودش نجات داد
نفس عمیقی کشید و روی زمین زانو زد و مشغول جمع کردن عکس ها شد...

جونگ کوک: جیمین

به تک تک حرکاتش نگاه میکرد و منتظر جواب یا حرفی از طرفش بود
بعد از اینکه تمام عکس ها رو جمع کرد مشغول پاره کردنشون شد و تکه هاشون رو داخل سطل آشغال انداخت
دوباره به طرف جونگ کوک رفت و نفسش رو بیرون داد

جیمین: باور میکنم

لبخند محوی زد و دستش رو روی گونه جیمین کشید و به چشمانش خیره شد

جونگ کوک: خوشحالم که آزاد شدی

جیمین: پس چرا به ملاقاتم نیومدی؟

نمیدونست که باید چه جوابی بهش بده
باید حقیقت رو بهش میگفت اما چطور میتونست نگرانش کنه؟!
دستش رو گرفت و اون رو سمت اتاق برد و روی تخت نشست

جونگ کوک: یه اتفاقی افتاده بود که نتونستم به ملاقاتت بیام

جیمین: چه اتفاقی؟

جونگ کوک: بیا اینجا

به روی پاهاش اشاره کرد و منتظر شد
جیمین به طرفش رفت و به آرومی روی پاهاش نشست و به صورتش نگاه کرد

جیمین: خب؟!

جونگ کوک: وقتش رسیده جیمین...باید آنتی ویروس رو به بدنت تزریق کنی

جیمین: باید یه چیزی رو بدونی

جونگ کوک: چی رو؟

جیمین: من..من..دوست دارم!

لبخند زد و از روی میز کنار تخت کاغذی رو برداشت و مشغول درست کردن قوی کاغذی شد
جیمین با تعجب بهش نگاه میکرد و وقتی که کارش تموم شد اون قوی کاغذی رو مقابل جیمین گرفت

جونگ کوک: این حرفت رو باید به عنوان اعتراف قبول کنم؟

قوی کاغذی رو ازش گرفت و شونه هاش رو بالا انداخت...

جیمین: شاید

جونگ کوک: پس تو هم باید چیزی رو از من داشته باشی

You in me [Completed]Where stories live. Discover now