چیزی از وقتی که وارد لاست شدن ،نگذشته بود که یک بوی خیلی قوی و شیرین رو حس کردن .چراغا روشن شده بودن: نور های صورتی و آبی اتاقی که در کنار استیج دست نخورده قرار داشت و حالا با پرده پوشونده شده بود رو روشن کردن .طولی نکشید که مرد شروع به قدم زدن اون اطراف کرد ،تهیونگ متوجه شد و شروع به رقصیدن کرد برای هرکسی که قرار بود بیاد و اونو ببینه.
یکی از مرد ها که نسبت به دیگری قد بلند تری داشت و ماهیچه های کمتر به سمت اون دو اومد و گفت:"میتونم کمکتون کنم بچه ها؟"
نامجون گفت:" نه ممنون." و اون پسر رو مودبانه پایین فرستاد و آماده بود که تهیونگ رو بکشونه سمت بار.
"مراقب خودتون باشید." اون مرد اینو گفت ."جیمین و جونگکوک کم کم دارن میرن، باید عجله کنید که صندلی بگیرید."
تهیونگ پرسید:" جیمین و جونگکوک؟"
"بهترین رقصنده هامون. اگه خوش شانس باشی یکی از اونا بهت رقص میده .اونا خیلی ضربه میزنن .مخصوصا جیمین."
نامجون سرشو تکون داد و گفت :"خیلی خب." و پسری که داشت ازش دور میشد رو تماشا کرد .روش رو به سمت تهیونگ برگردوند و گفت :"من میرم نوشیدنی بگیرم .برو و یه جای خوب برای نشستن پیدا کن."
"واسه من قوی ترین نوشیدنی ای که دارن رو بگیر." تهیونگ گفت و رفت تا دنبال یک صندلی که نزدیک ترین جا به استیج باشه بگرده .گردنشو چرخوند ،نگاهش به یه مرد مست افتاد که آماده بود تا صندلی رو ببینه و اونو اشغال کنه .خیلی سریع تر از اینکه کس دیگه ای اون صندلی رو بگیره رفت و روش نشست.
تهیونگ صدای نامجون رو کنار گوشش شنید :"من خیلی آمادم." نوشیدنیش رو از پسر بزرگتر گرفت و به اون که داشت روی صندلی مینشست خیره شد. تهیونگ یه قلوپ از الکل تو دستش خورد .ماهیچه هاش به صورت غیر عادی از طعم قویه الکل منقبض شدن.
تهیونگ گفت :"این دیگه چه کوفتیه؟" گلوش می سوخت.
نامجون شونه هاشو بالا انداخت و گفت: "خودت گفتی." و یه خورده از نوشیدنی تو دستش که معلوم نبود چیه رو خورد .چراغ ها خاموش شدن و تهیونگ متوجه نور های صورتی رنگی شد که استیج رو روشن کرد .و آهنگی که خیلی سکسی به نظر میومد پلی شد .صدای دست و جیغ سالن رو فرا گرفت و پرده های مخملی آروم شروع به باز شدن کردن و دوتا پسر رو که به نظر میومد هم سن و سال تهیونگ باشن نمایان شدن.
یکی از اونا کمی از دیگری کوتاه تر بود، تیکه ای از موهای قهوه ایه سافتش ماهرانه به پشت سرش پرتاب شد. چوکر به طور کاملی گردنش رو بغل کرده بود. تور های روی رانش خیلی زیبا روی اونها قرار گرفته بود. پسر دیگری ،زنجیره مرتبی به گردنش وصل بود که تا بالای ترقوه ش میرسید و روی پوستش ایستاده بود. شلوار چرمی که پوشیده بود اندام های برجسته ی بدن لاغرش رو آشکار کرده بود.
از وقتی که شروع به رقصیدن کردن ،چشم های تهیونگ روی پسر کوتاه تر میچرخید .میدید که چطور بدن نرمش رو قوس میده و تکون میخوره .اون قابلیت اینو داشت که خودشو بالا و پایین بکشه اونم فقط با استفاده از پاهاش.
تهیونگ نامجون رو بر انداز کرد، چشم های اون پسر بلند تر رو دنبال میکردن که داشت لباساش رو در میاورد. تهیونگ دوباره نگاهش رو به پسر قد کوتاه دوخت و حس کرد شلوارش تنگ شد وقتی پسر قد کوتاه به چشمای تهیونگ نگاه کرد و پیرهنش رو در آورد و پوزخندی لباش رو به بازی گرفت.
میخواست ته رو اذیت کنه ،و ته متوجه این موضوع شده بود.
قبل از اینکه تهیونگ بفهمه که اون میخواد اذیتش کنه، اجرا تموم شد و رقاص های جدیدی وارد شدند.
اون خیلی بد بخت بود؛ شلوارش که حالا اما ،بعد از دیدن اون رقاص ها از قبل هم تنگ تر شده بود.نامجون گفت :"مثل اینکه یه نفر اینجا خیلی از اجرا خوشش اومده." و به شلوار تهیونگ که برجسته و باد کرده بود نگاه کرد و پوزخند زد.
تهیونگ غرید: "خفه شو." نامحسوس خودش رو به سمت اون پارچه ی محکم کشوند. نامجون سرشو تکون داد و دوباره برگشت سر جاش. باقی مونده ی الکلش رو خورد ،قبل از اینکه از تهیونگ بپرسه بازم نوشیدنی میخواد یا نه.
تهیونگ با لکنت گفت: "آ..آره.حتما." و از جاش بلند شد.نامجون هم از جاش بلند شد و اونجا رو ترک کرد و تهیونگه روی میز رو با خودش تنها گذاشت .اون متوجه پسر قد بلند شد .احتمالا اون دو تاهم جیمین و جونگکوک بودن. اون نامجون رو دنبال کرد، همونطور که جیمین پشت سر تهیونگ میرفت...
ووتتتتت
کامنتتتتتت
ESTÁS LEYENDO
L u s t VMIN-''
No Ficción(Persian translation) " شاید این عشق نبود، شاید این فقط شهوت بود. " ME& LIA *این بوک با اجازه نویسنده ترجمه میشه