Part 1: First One/ New One

6.5K 643 49
                                    

قبل از شروعِ این داستان، مطالعه شود.
توجه!!

۱- شخصیت‌های این فیکشن، تنها در تصاویری از چهره و اسم با واقعیتِ مربوط به این اشخاص شباهت دارند و غیر از آن، همه‌چیز زاده‌ی تخیلاتِ نویسنده است!

۲- هیچ ویژگی اخلاقی و رفتاری در این فیکشن تایید و یا رد نمی‌شود. لطفاً هیچ شخصیتی رو بدون نقص تصور نکنید و صرفاً به عنوان سرگرمی و برای گذرِ اوقات فراغت از مطالعه‌ش لذت ببرید.
این ارزشمنده که سعی در درک شخصیت‌ها و لمسِ روحیاتشون داشته باشید؛ اما این دلیل بر قابل توجیه بودنِ تمام رفتارهای اون‌ها نیست! شخصیت‌های این فیکشن هم مثل انسان‌های واقعی هستند... پر از نقص... ایراد و شاید ویژگی‌هایی که با اخلاقیاتِ صحیح سازگار نیست.

با احترام♥

***

پاکت شیر توت فرنگی‌ هنوز بین دست‌هاش بود و همونطور که کم کم ازش می‌نوشید، سعی میکرد بيسکوئيت له شده‌ی توو دهنش رو زمان بیشتری نگه داره تا مجبور نباشه شیر رو خالی پایین بده.

هوا با وجود ساعتِ ۶ صبح همچنان تاریک بود و واقعاً نمی‌فهمید چرا مجبوره از زمان خواب لعنتیش بگذره و این ساعت به مدرسه بیاد. هرچند که خواهرش ته هی انتخاب رو به عهده‌ی‌ خودش گذاشته بود.
ساعت ۷ صبح و با پای پیاده؟
یا ۲ ساعت زودتر و با ماشین؟
هرچند تهیونگ، ترجیح میداد مدتِ کمتری رو پیاده و تنها توی خیابون‌های سئول که با گذشت دو هفته هنوز براش غریب به نظر می‌رسید، قدم بزنه.

با رسیدن به بنر بزرگ و سبز رنگِ آشنایی، نگاهش رو روی حروف اسم مدرسه حرکت داد.
- مدرسه‌ی J [ پرانتز کوچیکی باز شده و اسم جئون جه‌هو نوشته شده بود]

بی‌تفاوت سرش رو پایین انداخت. خوشحال بود که حداقل ته هی برای روز اول مدرسه، اون رو سر خیابون پیاده کرده، از فردا باید سر خیابون پیاده می‌شد و تمام این مسافت طولانی رو به تنهایی طی میکرد.

وارد حیاطِ خلوت و بزرگ مدرسه شد و با ندیدن حتی یک دانش آموز، گیج‌زده  پاکت شیر رو بین انگشت‌هاش فشرد:

- پسر؟

پاکت از بین دست‌هاش سر خورد و تهیونگ بی‌توجه به زمین افتادنش، هول شده سمت صدا برگشت که با مرد مسنی که متعجب و منتظر بهش خیره بود، رو به رو شد:

- این وقت صبح، اینجا چیکار میکنی؟

سوال عجیبی بود اونم وقتی یونیفرمِ گشاد مدرسه‌، توی تنش زار میزد!
و همین باعث شد، گنگ توضیح بده:

- من... دانش آموز جدیدِ مدرسه‌م. امروز روزِ اول منتقل شدنم به اینجاست.

- آها خب، خوبه. خوش اومدی. همیشه قراره انقدر زود بیای؟

تُو تنها متعلّق به منی‌! | Completed S¹Where stories live. Discover now