CH . 9

1.4K 306 200
                                    

سلاااام , اول از هر چیز خیلی ممنونم که به داستان ها لطف داشته ووت و کامنت میدهید , میگذارید
#1-larryisreal 💚💙🌼🌼🌼🌼

❌نکته ی مهمی هست اینکه ,
پیج دوممو لطفا فالو کنید❌
louloutomo91

نکته ی مهم دیگه اینکه , من به کسایی که بتونن بوک هامو به انگلیسی ترجمه کنن نیازمندم , اگه کسی هست لطفا اعلام امادگی کنه

نکته هام زیادن ولی فعلا اینا مهم هاشون بودن

لاو یو گایز 🍻

لویی انگشتشو تو دهنش گرفته بود , تکیه به دیوار , با پاهایی که زانوهاش زیر چونه اش بود چشم هایی که به هری و چارلی خیره مونده بودن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لویی انگشتشو تو دهنش گرفته بود , تکیه به دیوار , با پاهایی که زانوهاش زیر چونه اش بود
چشم هایی که به هری و چارلی خیره مونده بودن ... چیز خاصی از سردرگمی اون دو نفر نمیفهمید

چارلی خواست حرفی بزنه که هری با عصبانیت سمتش رفت و انگشتشو بالا گرفت , اونقدر بهش فشار اورد که دستش شروع کرد به لرزیدن

:بدبخت شدیم , اگه بقیه بفمن , کارمون تمومه ...جرات نکن باز این مزخرفاتتو تکرار کنی , بقدر کافی از شرایط با خبرم

چارلی چندبار لب زد و بعد دهنشو بست و یه قدم عقب رفت

:پس بگو چیکار کنیم , ...لعنتی

:سند هارو مهر زدم , ... دعا کن کسی از شهر های اطراف ادعای مالکیت نکنه , ...گندش بزنن اگه این اتفاق نمیفتاد , مینداختیمشون بیرون و هیچ غلطی نمیتونستن بکنن

:وارث نداره اما قاضی چی? اگه یکی بره و زیر آبمونو بزنه میفتیم زندان , ... هری , ... میدونم که متوجهی ولی ... کاش مگان اینجا بود بهش یه پولی میدادیم شهادت میداد

:چرت و پرت نگو , کی به حرف یه خدمتکار اهمیت میده , همه با پول طرفدارت میشن , با پول هم دشمنت

چارلی نگاهی به لویی انداخت

:لویی چی?

:نه , درسته که پسر کنت تاملینسونه ولی حرف بزنه متوجه میشن مشکل داره

:نه .. میگم نمیدونه اونارو کشته?

:ساکت شو ... اون فکر میکنه خوابیدن , بهش چیزی نگو چند بار بهت بگم !

IN MY ARMSWhere stories live. Discover now