هری دستهاشو پشت بدنش نگه داشت و از پشت شیشه های پنجره بیرون و نگاه میکرد
جاییکه مامور ها با سگ هایشان در حال گشتن به دنبال جسد های احتمالی بودنچارلی کنار هری ایستاد , نگاهی بهش انداخت و بعد به مامور ها چشم دوخت
:اگه فکر انداختنشون به رودخونه به ذهنت نمیرسید , من میخواستم خاکشون کنم
:و الان گیر میفتادی , بهتره این حرف هارو به زبون نیاری چارلی ... اونا نمیتونن به ما مظنون بشن قبل اینکه اتفاقی براشون بیفته ما زمین هارو به نام خودمون کردیم , نمیتونن بگن بخاطر اموالشون کشته شدن
:چرا در مورد زک چیزی نپرسید ? منظورم اینه با خودشون فکر نکردن چرا اموالشو به نام تو و همسرش کرده ?
هری پوزخندی زد و ابروشو بالا برد و از گوشه ی چشم به چارلی نگاه کرد
:بهت گفتم چندتا از زمین هارو باید حق السکوت بدم , یکیش برای جیمز بود , یادته ? ... نقشه وقتی عوض شد که دیگه لازم نبود دهن جینز و ببندیم , پس هم اون زمین هم اون تیکه ای که خودش از مالکای شرق گرفته بودو دست نزدم , برای یه برادر سهم زیادیه
چارلی که با شگفتی به هری خیره شده بود لبخند روی صورتش هر لحظه نمایانتر نیشد
:واو ...مرد , فاک یو , یعنی ... تو خیلی عوضی هستی هری ... هی یه لحظه صبر کن الان که زک مرده به کی میرسه ?
: نگران نباش , لاشخور زیاده , اونو برای یه لاشخور عوضی کنار گذاشتم .... همین روزاس که بوی مرده ها به دماغش بخوره
:اوه نه ... داری به همونی فکر میکنی که من فکر میکنم ?
هری سرشو تکون داد و دستشو سمت دستگیره ی در برد
:من میرم پیششون تا بهشون کمک کنم انقدر احمق نباشن و زودتر اون تن لش هارو پیدا کنن ... تو برو بالا پیش لویی و از کنارش تکون نخور
چارلی باشه ای گفت و قبل اینکه پا روی پله ها بذاره هری رو صدا زد
:راستی کالسکه رو اماده کردم , تر و تمیز شده
هری سرشو تکون داد و دیگه چیزی نگفت , نفس عمیقی کشید و بعد کشیدن انگشتش داخل پلکهای پایین چشم هاش سمت پاول رفت و با سری رو به پایین کنارشون ایستاد
STAI LEGGENDO
IN MY ARMS
Narrativa Storica❌COMPLETE❌ #larrystylinson Harry top ژانر : رومنس :You can't talk to me . تو نمیتونی با من حرف بزنی :Why ? چرا :Because he hits me . اون منو میزنه :Who ? کی? :My husband . همسرم