Part 15 🎨

249 75 7
                                    

خیلی زود هر پنج نفر باهم گرم گرفته بودن و الان چان و کای هم دید نسبتا خوبی به سهون پیدا کرده بود.
جو خوبی بین همشون بود البته اگه چان و بک رو در نظر نمیگرفتن!

انقدر نسبت به هم دور به نظر میرسیدن که سهون هم به شک افتاده بود.

با گیجی نسبی پرسید: چان و بک هم از همون زمان دبیرستان دوستن؟

بکهیون یکم از نوشابش خورد و قبل از اینکه کسی چیزی بگه گفت: آره. الانم هم خونه ایم.

نگاه سه نفر دیگه با تعجب روش افتاد.

کیونگسو خواست حرفی بزنه اما چان زودتر بلند شد و بدون اینکه چیزی بگه از اتاق نسبتا کوچیک توی رستوران بیرون رفت.

کیونگسو آروم عذرخواهی کرد و دنبالش رفت.
وقتی بالاخره توی دستشویی پیداش کرد سمتش رفت و قبل از اینکه حرفی بزنه چانیول با لحن دلخوری گفت: گفتی بیام که اینطوری نادیدم بگیره؟

_چانیول بک عصبانیه! حق نداره؟ توی این دوروز به هیچ کدوممون یه زنگ نزدی تا حالشو بپرسی!

+من...فقط نمیدونستم باید چیکار کنم.

_پس لطفا چیزی رو بیشتر از این خراب نکن باشه؟

+باشه...تو برو منم چند دقیقه دیگه میام.

با خروج کیونگسو آبی به صورتش زد و بعد از خاموش کردن گوشیش از دستشویی بیرون رفت.

بی صدا پیش بک نشست و دوباره مشغول خوردن غذاش شد.

بی صدا توی کاسه ی بکهیون تکه های گوشت میذاشت و اون بدون اینکه چیزی بگه میخوردشون.

به گفت و گوی بین سهون و کای گوش میداد و سعی میکرد گاهی توش شرکت کنه.

به نظر میرسید جمع چهار نفره ی دوستیشون داره افزایش پیدا میکنه.

جونگین به کیونگسو اشاره کرد و برای ادامه ی حرفش گفت: و از اونجایی که کیونگسو منو خیلی دوست داشت گفت برم پیشش زندگی کنم.

با حرفش چان و بک ناخودآگاه شروع به خندیدن کردن.

کیونگسو با چشمای گرد و لپ های پر از غذا سرش رو بالا آورد و با صدای بلندی گفت: یااا!!

کای آروم خندید و گفت: اول اونو بخور بعد! اصلا مگه دروغ میگم؟

سهون با لبخند آرومی گفت: و الان با همین؟

جونگین سرش رو بالا و پایین کرد و گفت: آره.

بکهیون که انگار تقریبا سر حال اومده بود گفت: ما خودمونم نفهمیدیم اینا چطوری بالاخره به هم اعتراف کردن. ولی بازم دیر بود.

Pretty Little Psycho 🎨Where stories live. Discover now