اولین چیزی که نظرمو جلب کرد اون منشیای قبلی بودن که بهشون سلام کردم و منشی جوونتر که اسمش کیم میسو بود با لحن دوستانهای گفت:«اومو سولهیشی استایلتون عالیه ...برخلاف بقیهٔ برنده ها.»
با اضطراب گفتم:«ممنونم ...بقیه اومدن؟»
منشی مسن تر که اسمش کانگ اون بیول بود جواب داد:«آره ، تو اتاق انتظارن ...»
- چند نفرن؟
کیم میسو- پنج نفر ، ولی نگران نباش اگه چیزی شد میتونی رو من و اون بیسو (منشی اون) حساب کنی .
لبخندی عصبی زدم و گفتم :«نه بابا ...نگران چی باشم؟»
میخواستم برم که کیم میسو بهم گفت:«میشه یه سلفی دیگه باهم بگیریم؟ اون قبلیه زیاد خوب نبود.»
از اونجایی که آدم صبوری بودم باهاش دوباره سلفی گرفتم و به سمت اتاق انتظار راه افتادم ...
خوب ، خود اتاق مشکلی نداشت. دکور آبی و سفیدش آرامش بخش و زیبا بود ...ولی ...وجود سه تا دختر که استایلای عجیب و غریب داشتن و دوتا پسر که داشتن بلند بلند باهم حرف میزدن ،خوب یکم اعصابمو به هم میریخت ...چون از جاهای بسته و شلوغ بدم میاد ، یکی از دخترا که موهاش صورتی و کوتاه بود و نیم تنه و شلوار لی گشاد پوشیده بود ،اولین نفری بود که متوجه من شد ...
- اومو ...شمام جزو برنده هایین؟
در جوابش فقط سرمو تکون دادم و روی مبل تک نفره نشستم ...دختر دوم که موهاش بلند و قهوهای بود و لباس دکلته قرمزی پوشیده بود که سینه هاشو خیلی بزرگ نشون میداد بهم گفت:« من واقعا نمیفهمم چطوری برنده هارو انتخاب کردن فیکشن من خیلی عالی بود و ببشتر از پنجاه میلیون ویو خورده بود ...»
پسری که موهاش بلند و سیاه بود و استایل تمام مشکی داشت جواب داد:« مال من هشتاد و یک میلیون ویو خورده بود.»
پسر کنارش که موهای قهوهای روشن داشت گفت:«اونا به بازدیدا نگاه نمیکنن. محتوا براشون مهمه.»
دختری که تا الان ساکت بود و موهاش سیاه با مش بنفش بود گفت:«درسته_ روبه دختر دوم کرد_ متاسم اما من فیکشنتو خوندم و اصلا ازش خوشم نیومد چون خط داستانی نداشت و فقط یه مشت اتفاق کلیشهای پشت هم میافتاد.»
دختر دوم داد زد- یااا ، حتما مال توام زیاد خوب نبوده که اول نشدی!
دختر مو سیاه عینک گردشو جابه جا کرد و به آرومی جواب داد:«حداقل رتبم از تو بالا تره نفرششم ، من نفر دومم.»
پسر مو مشکی گفت:«حالا بی خیال ، ببینم هیچکدومتون فیکشن نفر اولو خونده؟»
دختر موصورتی جواب داد:«من خوندمش و به نظرم عالیه ...راستی نفر اول کیه؟»
دختر دکلته پوش گفت:«فک کنم هنوز نیومده ولی شنیدم یه دختر به اسم گو سولهیه .»
با استرس بهشون نگاه میکردم ، اگه میفهمیدن من نفر اولم مطمئنا ازم متنفر میشدن ، راستش از همون اولم اون دختره با لباس دکلته به سینم خیره شده بود و بخاطر کوچیک بودنشون بهم پوزخند میزد، یکمم حس سادگی میکردم بخاطر اینکه لباسای من درمقابل لباسای اونا خیلی ساده و بی زرق و برق بود.پسر موقهوه ای رو به من گفت:«راستی تو نفر چندمی؟»
هول کردم و گفتم :«من؟!...چطوره شماها اول بگید...»
پسر مو بلند - من نفر سومم.
دختر موسیاه- نفر دوم.
پسر مو قهوه ای - نفر چهارم.
دختر موصورتی- پنجم.
دختر دکلته پوش- ششم.
دختر موصورتی یدفه گفت:«بنظرتون نفر اول اصلا پیش ما میاد؟»
دکلته پوش- فک نکنم ، بنظرم از اون آدمای جوگیره مخصوصا حالا که نفر اول شده ، اون حتی برای پروفایلشم عکس خودشو نزاشته.
YOU ARE READING
You Can't Live Without Me!
Fanfictionمن اینجام تا نجاتت بدم من اینجام تا بهت آسیب بزنم حتی اگه بهت آسیب بزنم منو میبخشی. چون تو نمیتونی بدون من زندگی کنی... Piad Piper Bts چی میشه اگه یه روز بیگ هیت تصمیم بگیره از روی یه فن فیک سریال درست کنه؟ وضعیت : پایان یافته