س: با حرص هارلی رو تو پارکینگ پارک کردم و کیفمو انداختم رو کولم
_اون استاد عوضی.... مرتیکه خرفتبا حرص مشتمو رو دکمه اسانسور کوبیدم و منتظر موندم
_پیرمرد حشریه خر
با باز شدن در اسانسور، رفتم داخلو طبقه اپارتمانو زدم.خودمو تو ایینه آسانسور نگاه کردم.
_هااااایشششش موی صورتیه من چ ربطی ب استعداد موسيقیم داره مرتیکه پیر خرفتاسانسور ک ب طبقه رسید با حرص خودمو ب در اپارتمانمون رسوندمو کلید کارتو کشیدم
_هیوووونننگگگگگگ من اومدمآ: سرمو از لپتاپ بلند کردمو به ساشا که از در وارد میشه نگاه میکنم
_خوش اومدی
به نظر عصبیه
_چته...پکری
و همزمان با گفتن این جمله بلند شدم که برای هردومون قهوه بیارمس: بوتامو در میارمو سرمو بلند میکنم
_باورت میشه.... اون پروفسور احمق.... امروز گفت ک بهتره بیخیال موسیقی بشم مخصوصا ک موهام صورتیه..... اخه چ ربط فاکی داره
میرم تو اتاقو کیفمو با حرص میندازم رو تخت
دوباره تو اینه ب موهام نگا میکنم
سرمو تکون میدم و با اخم میام بیرونآ: با سینی قهوه از آشپزخونه میام توی حال و روی کاناپه میشینم،درحالی که هیچ تغییری در حالت چهره م ایجاد نشده جواب میدم
_مردک بی عقل، فردا بریم ببینم خودش چقد استعداد موسیقی داره
جمله مو با پوزخند تموم میکنمس: کنارش رو کاناپه میشینم
انگشتامو نشونش میدم
_نگا کن... امروز براش ی قطعه کامل زدم... کااامملللل.... سر انگشتام زخم شده از بس براش تمرين کردم... دلم میخواد با همین دستام خفش کنننننممم
حرفمو با ی داد تموم میکنمو ولو میشم
سرمو تکیه میدم رو کاناپه و چشامو میبندم یهو مودم عوض میشه و اروم میگم
_شایدم راست بگهآ: نگاهم روی انگشتاش که تقریبا قرمز شدن میمونه
_اون لعنتی ارزششو نداره ، لازم نیست با همین دستات خفه ش کنی،دستاتو واسه تمرین نیاز داری
اون میتونه التماس کنه که از دانشگاه اخراج نشه
قهوه رو از روی میز برمیدارم و یه قلپ مینوشم
_و در مورد استعدادت، حتی حق نداری بهش شک کنی. نزار حرفاش روت تاثیر بذاره.س: چشامو باز میکنم و بهش نگا میکنم
ولی اگ راست بگه چی هیونگ.... من هنوز نتونستم هیچ جا کارآموز بشم...بقیه کاراموزیشونو شروع کردن و من هنوز..... هوووف
صاف رو کاناپه میشینم و ماگ قهوه رو برمیدارم
بعد یهو با تعجب میگم
_منظورت چی بود اخراج بشه؟؟؟؟آ: آه عصبی ای میکشم
_حرف مفت زده ساشا.این که کارآموز نشدی معنیش این نیست که استعداد نداری، معنیش اینه که یه سریا کرن انگار!عصبی شدم.لیوان قهومو محکم تو دستم فشار میدم
_تو کارت عالیه ، آره اونا کارآموزی گرفتن چون ده ساله دارن تمرین میکنن، تو تازه کاری ولی هم سطح اونایی
یه قلپ دیگه میخورم
_و اگه پروفسور یانگ اینو نفهمیده بهتره اخراج بشه
لیوانو با عصبانیت روی میز میذارم
YOU ARE READING
Pantano
General Fictionزندگیه همه ما پر از باتلاقه... مال یکی خانوادش.... یکی عشقش... یکی کارشه... این داستان باتلاق زندگیه ماست...