س: در تاکسیو میبندمو استیکامو میزارم تو جیب پشت شلوارم. ی نگاه ب ورودی و ساختمون بلندA2 میندازم
_خدایا سرم گیج رفت چقدر بلنده
از استرس شدیدی ک داشتم صبح زود بیدار شدم. بلیز راک ایگلزمو با شلوار مشکی تنگی ک روی زانوش پاره بود پوشیدم، کل تلاشی ک واسه قیافم تونستم بکنم ی مسواک سریع و ی خط چشم هول هولی ک فقط از بیحالی درم بیاره. استیکای درامو با فلش کوچیک اهنگم برداشتم و بی سرو صدا از خونه زدم بیرون. اونقدر استرس داشتم ک بیخیال هارلی شدم و با تاکسی خودمو ب A2رسوندم.
وارد ساختمون شدم و از حراست ورودی راجع ب محل برگزاری اودیشن سوال کردم. بعد از پیدا کردن سالن سمت میزی ک ی منشی پشتش بود و اسامیو یادداشت میکرد و شماره میداد رفتم و شماره خودمو گرفتم
_666... وای ن
از دیدن شماره ترسم گرفت و استرسم شدیدتر شد.
میدونستم تا اودیشن تموم نشه حالم خوب نمیشه پس فقط ب قدم زدن و بازی کردن با استیکام ادامه دادم تا صدام کنن.... و لعنت قراره خیلی طول بکشه
****
آ: سوار پورشه مشکیم میشمو خودمو تو آینه جلوی ماشین نگاه میکنم. دستی به موهای مرتبم میکشم و که باعث میشه کمی روی پیشونیم پخش بشن...
هنوز استارت نزدم و دارم خودمو قانع میکنم که پنهانی رفتن برای دیدن اجرای ساشا کاملا منطقیه و هیچ ربطی به قهوه های سرد شده نداره!
:این یه چیز طبیعیه...دوستا میرن واسه دیدن اجرای دوستشون...
توی ذهنم به خودم پوزخند میزنم : پنهانی؟
آه کلافه ای میکشم و بلاخره راه میوفتم...
جلوی ورودی کمپانی پارک میکنم. کت چرممو از صندلی کنار برمیدارم و روی تیشرت مشکیم می پوشم. سمت ورودی حرکت میکنم و همون حین کلاه کپ مشکیو رو سرم میذارم و تا جای ممکن چهرمو مخفی میکنم. کمپانی اونقدر بزرگ و شلوغ هست که کسی به حضور من توجه چندانی نشون نده. با آرامش قاطی افراد تدارکات میرم توی سالنی که کارآموزا ادیشن میدن و با آرامش مسیرمو ادامه میدم.
ع: -پوووووف همیشه از یه جا نشستن طولانی مدت بدم میاد. نگاهی به ساعتم انداختم. سه ساعت دیگه باید اونجا باشم رو به تسا که روی برگه های جلوش تمرکز کرده میکنم
_چقدر دیگه باید اینجا بمونیم؟
+حواست هست که قیافت چقدر روی بچه ها تاثیر میزاره؟ یکم تحمل کن لبخند بزن اخراشه
*
س: اینبار با استیکام رو پام ضرب میگیرم. انقدر رو میز و صندلی و دیوار باهاشون ضرب زدم ک اخر حراست بهم تذکر داد ک دارم تمرکز بقیه رو بهم میریزم. پاهام از راه رفتن زیاد درد گرفتنو خسته و گشنه و کلافه....تعداد کمی واسه ادیشن موندن و اونایی ک موندیم هممون ساکتیم...
تا اسمممو صدا میزنن ته دلم خالی میشه. استرسم اوج میگیره. موهامو چنگ میزنم و لبامو محکم روهم فشار میدم
_فااک فاااک فاااک،برو تو و گند نزن
به خودم تشر میزنم و پاهامو سمت اتاق داورا تکون میدم. قبل از ورود فلش اهنگو ب مسؤل میدم و میخوام ک ترک 4 رو پخش کنن. استیکامو تو دستای عرق کردم فشار میدم و میرم داخل و همون اول جای خالی درامو میبینم. یکم شکه رو میکنم سمت داورا. سعی میکنم نگام جدیتر بشه. یکم خم میشمو خودمو معرفی میکنم
_کیم ساشا هستم... از این ک پذیرفتید ادیشن بدم ممنونم
صاف وایمیستم و با ی اخم کمرنگ از فکر درام ب داورا نگا میکنم...خب لعنت همشون خوشتیپنو.... صب کن...تسا! اونم جز داوراستتتت.... لعنتی باید ازش امضا بگیرم؟!... فاااک...کیم ساشا خودتو جم کن.... ولی تسا... گااااد
همینطور ک توذهنم درگیرم با صدای یکی از داورا ب خودم میام
ع: اومدم در جواب تسا لبخند مسخره ای تحویلش بدم که با دیدن پسر روی صحنه یه لبخند واقعی از رنگ موهای جالبش روی لبام اومد. وات د هل!؟ پسر و موی صورتی؟ از بالا تا پایین آنالیزش کردم. خودشو معرفی کرد... کیم ساشا
به برگه های جلو روم نگاه میکنم... درام؟ ولی من مگه امسال درام و حذف نکردم؟
با اخم سرمو بالا میارم
_فکر میکنم تو سایت نوشته بودن که درام نداریم موسیقی که چشمارو ضعیف نمیکنه میکنه؟
س: با حرفش یهو انگار اب سرد میریزن رو سرم..تو اون سایت لعنتی درام بود و من انتخابش کرده بودن. ن ن من امروز باید اینجا قبول شم و برم اون استاد نابغه رو ب فاک بدم. میخوام بحث کنم ک تو سایت کوفتیتون درام حذف نشده بود. ناخودآگاه دستم تو موهام میره و نگامو میدم ب گیتار روی استند.
YOU ARE READING
Pantano
Fiksi Umumزندگیه همه ما پر از باتلاقه... مال یکی خانوادش.... یکی عشقش... یکی کارشه... این داستان باتلاق زندگیه ماست...