ع: به سر در بار و چراغای چشمک زنش نگاهی انداختم و وارد شدم. لباسامو سر راه با یه شلوار جین و کت جین و تیشرت سفید عوض کردم. همینطور که از پله های تاریک و از کنار زوج های به هم چسبیده رد میشدم صدای موسیقی بیشتر به گوشم می رسید. از سن رقص رد شدم و نگاهم و اطراف چرخوندم. کاپو رو دیدم که روی مبل نشسته و شخصی که قیافش به اروپایی ها میخورد کنار دستش بود. بدون حرفی روی مبل جلویی شون نشستم.
+کم پیدا شدی
_میدونی که سرم به خاطر کارهای پدرخوانده حسابی شلوغ شده
سیگاری دود کرد و به سمتم گرفت. همزمان با گرفتنش رو به مرد بور روبروم کردم و لب زدم
_معرفی نمیکنی؟
+لازم به آشنایی نیست فقط قراره فردا باهات بیاد تا مطمئن بشه کارتو درست انجام میدی
_اوه... اینطور که معلومه پدر خوانده دیگه مثل قبل به من اعتماد نداره برام بپا میزاره
+خودت میدونی که اگه اعتمادش ذره ای خدشه دار بشه هیچی ازت باقی نمی مونه پسر
با پوزخند یه دور اطراف بارو دید زدم و نگاهم رو ی چهره آشنا ثابت شد. اون اینجا چیکار میکنه؟
با صدای کاپو نگاهم و از اون که حسابی داره زیاده روی میکنه میگیرم
_چیزی شده؟
+نه. اگه موضوع دیگه ای نیست من باید برم. آدرس و ساعت و برام بفرست
_چی شده عادی! تازه اول شبه قرار بود خوش بگذرونیم
+امشب رو مودش نیستم برو به درک
سیگارو روی میز خاموش میکنم و به سمتش میرم. به صورت درهمش نگاه میکنم. زیاد اهل مشروب نیست. بدون توجه به چیزی گیج و منگ میخنده. یکم بهم سوالی نگاه میکنه با خنده و لحن کشداری میگه
+ههه نمیییدونستم(سکسکه) وقتی هممم مس...تم توهمم توروو(سکسه) میزنم
_وقتی ظرفیتت انقدر کمه مجبوری مشروب قوی بخوری که اینطوری توهم منه عوضیو بزنی؟
+ خووبههه خوددت می...دونی چقدرر عوضیهه ایی (سکسه)
بعد از تموم کردن حرفش با صدای بلند خندید و یهویی دستش و بالا آورد و انگشتای سردش گونه ام و نوازش کردن. با لحن اروم و غمگینی که دیگه اون شادابیه قبلو نداره به حرف میاد و باعث میشه دستامو مشت کنم
+واقعی ای؟
غم تو چشماش قلبمو فشار میده و بیشتر به یادم میاره چقدر تو این لجن زار فرو رفتم و کثیف شدم
_نه توهمم... مشروبت قوی بوده سه بعدی توهم میزنی با قابلیت لمس
با تموم شدن حرفم دوباره با صدای بلند خندید و به لحن سرخوش اولیش برگشت
+اگهه همیشهه باا(سکسه) مستت کرردن انقدر واقعیی تووهمتت بزنم(سکسه)فکرر نکنم تاا اخر عمرم دیگه هوشیاار بشم
خندیدو از جاش بلند شد اما تعادلش و از دست داد. سریع دستمو محکم دور کمرش حلقه کردم و یه دستش و از رو شونم رد کردم
_نظرت چیه بریم خونه هوم؟
لبخندی روی لباش اومد و وزنشو انداخت روم. دستمو دور شونش حلقه کردم و به سمت خروجی بار رفتیم. توراه چن بار تلو تلو خورد و به سختی جفتمونو کنترل کردم تا به ماشین برسیم.
روی صندلی کنار راننده نشوندمش و به سمت آپارتمانم راه افتادم. احتمالا امشب هم نمیتونستم برم عمارت. نگاهی به چهره کیوتش با اون لپ های سفیدی که گل انداخته بودن کردم. تک خندی روی لبام نشست. حتی اگه کل دنیا کثیف میشدن من نمیزاشتم یه لکه هم روی معصومیت و پاکی وینو بیفته...
آپارتمانم زیاد دور نبود و سریع رسیدم. وینو رو که تقریبا خواب رفته بود روی دستام بلندش کردم و در ماشینو با پام بستم. موهای سیلور رنگش روی پیشونیش پخش شده بود. برای یه پسر زیادی خوشگل بود.
YOU ARE READING
Pantano
General Fictionزندگیه همه ما پر از باتلاقه... مال یکی خانوادش.... یکی عشقش... یکی کارشه... این داستان باتلاق زندگیه ماست...