مایک- همه چی رو برداشتی بک؟
بکهیون کلافه نفسش رو فوت کرد
- مایک این دفعه صدمه از جلوی در خونه تا اینجا این سوال رو پرسیدی و من هم برای بار هزارم بهت جواب دادم بله همه چیز رو برداشتم..
النا به حمایت از بک ضربه آرومی به بازوی نامزدش زد
النا- راست میگه دیگه بس کن..
مایکل دستهاش رو به علامت تسلیم بالا گرفت
مایک- خیلی خب خیلی خب..دوتایی ریختن سرم الانه که اونجام رو هم بکَنن..
بکهیون فقط به نگاه چپی بهش از تو آینه بسنده کرد ولی النا به طعنه گفت
النا- نه که بود و نبود اون تفاوتی هم میکنه..کلا یه بند انگشت هست دیگه این کارا و حرفا رو نداره..
و شلیک خنده بکهیون و خودش شد نتیجه حرف هاش.
مایکل "خفه شین" ی تشر زد و حرصی اضافه کرد
مایک- میخوای درش بیارم ببینی یه بند انگشته یا دوانگشت و یه بند انگشت؟
و اینبار بکهیون بود که با خنده جوابش رو داد
- اوه مایک..باورم نمیشه اندازه ش رو هم داری...
النا باخنده سمتش چرخید و با چهره متاسف ساختگی که بخودش گرفته بود به جای مایک جواب داد
النا- نامزدم جقیه بیبی..جقی..باید یه فکری به حالش بکنم..
و مایکل درجواب اون دوتا فقط تونست سری به تاسف تکون بده و تذکر بده "الان پروازت میره" و پیاده بشه تا چمدون بک رو از صندوق عقب بیرون بیاره.
بکهیون و النا هم بعد از چشمک کیوت النا و های فایو کردنشون، با خنده از ماشین پیاده شدن.
- خب دیگه از اینجا به بعدش رو خودم میتونم..
وقتی مایک چمدون بک رو جلوی پاش گذاشت، بکهیون با نگاهی که روی چمدونش کش اومده بود گفت.
النا به شوخی اخمی کرد و با کف دست ضربه آرومی به شونه بک زد که کمی عقب هلش داد
النا- لوس نشو پسر شجاع..تا داخل بدرقه ت میکنیم..
و خواست سمت در ورودی ساختمون فرودگاه راه بیفته که بک بازوش رو گرفت و اجازه نداد
- جدی میگم..ممنون که تا همین جا هم اومدین ولی..اگه بیاین داخل واسه م سخت میشه..
و درحالی که انگشتاش بی اراده دور دستگیره چمدونش نقشهای بی هدف میکشیدن لبخند بغضی کوچیکی زد.
بغض النا که تا اون لحظه به سختی تلاش میکرد با شوخیاش مهارش کنه، بزرگتر شد و برای جلوگیری از ترکیدنش مجبور شد لباش رو بهم فشار بده ولی هاله خیسی که چشماش رو براق کرده بود حال درونی ش رو نشون میداد.
بک رو تو بغلش کشید و سرش رو روی شونه ش گذاشت
ESTÁS LEYENDO
[ℭ𝔬𝔪𝔭𝔩𝔢𝔱𝔢𝔡] ༄𝓐𝓰𝓪𝓲𝓷࿐
Misterio / Suspenso🔮Couples: Chanbaek▪️Hunhan (side)▪️Kaisoo (side) 🔮Genre: Mystery▪️Romance▪️Mpreg▪️Smut 🔮Author: Evin 🔮Description: بیون بکهیون با وجود مخالفتهای شدید پدرش، جناب بیون بزرگ، به دنبال رویاش میره تا توی آمریکا پزشک بشه. و حالا هشت سال از اون زمان گ...