Date: 2017 / 6 oct.
Tue:برات یه ستاره میچینم.
اگر کفایت نکرد، کنارش یه غنچه رز فالو رنگ قرار میدم.بهترین لباسم رو میپوشم و زیبا ترین لبخندم رو بهت نشون میدم.
دیگه موهام رو نمیکشم زین؛ دیگه گریه نمیکنم؛ بهت قول میدم.
حالا میشه برگردی؟
میشه دوباره به اتاقم بیای و کمکم کنی این افتضاح معرکه رو مرتب کنم؟
غر غر کنی که چرا همیشه اتاقم رو کثیف میکنم و لباسامو روی زمین پخش میکنم.
مدام اذیتم کنی که چرا لباس های صورتی رنگم رو برای پوشیدن انتخاب و چرا همیشه از کلمات ساده ی مخصوص بچه ها در جملاتم استفاده میکنم.زین...خلاقیت و تنوع کلمات من به پای زیبایی بیان تو نمیرسید.
آه زینی...امروز قلبم برات غمگین شده بود...
اینقدر غمگین که مدام گریه میکرد.بهش گفتم گریه نکن ولی این بار تمام گوی های برفی ای که برام خریده بودی رو شکست.
همش تقصیر قلبمه زین،به مسیح قسم من مقصر نیستم.وقتی دیدم قلب احمقم گوی ها رو شکسته همراه با اون ماهیچه ی مهموم گریه کردم.
سعی کردم شیشه خورده ها رو بهم بچسبونم تا درست شه و یادگار هام رو تباه نکنم اما اونا دستامو زخمی کردن.میشه بیای بوسشون کنی تا خوب شن؟
آخه زمانی که سرم رو بوس کردی خود به خود دردش از بین رفت.یادته وقتی روی پاهات مینشستم ماما کلی دعوام میکرد؟
میگفت دیگه بزرگ شدم...
ولی تو میگفتی اشکالی نداره.یه لبخند بزرگ میزدی و منو به خودت فشار میدادی.
میگفتی من دوست داشتنی ترین پسر بچه ایم که تابحال دیدی.ماما یه چیز دیگه هم میگفت زینی.
اون میگفت تو زود برمیگردی.
خیلی عجیبه ها...من یه ساله که منتظرم برگردی ولی نمیدونم چرا این "زود میگرده" یه عمر طول کشید.وجودم سرده...
توقع زیادی ندارم...تنها نیاز به یه شمع دارم.2021. 21 Feb
سلام:)
کستی برای این داستان وجود نداره و پارت مقدمه ای نیست.
امیدوارم دوستش داشته باشین.
این فن فیک غمگین و یهویی منه...
YOU ARE READING
CANDLLA [Z.M] [Completed]
Short Storyبرات یه ستاره میچینم. اگر کفایت نکرد،کنارش یه غنچه رز فالو رنگ قرار میدم. بهترین لباسم رو میپوشم و زیبا ترین لبخندم رو بهت نشون میدم. تا زمانی که ارمان رنو دوباره متولد شه، برات مینویسم و به امید جواب، شب ها ستاره ها رو دنبال میکنم. کندلا؟چرا خام...