J: ته ته هیونگT: کوکس
J: چطور جرات میکنی منو نادیده بگیری ؟؟ چندبار ؟؟؟
T: به بزرگترت احترام بذار گوگی
J: بهم نگو چیکار کنم ! گوگی؟!؟ این یکی جدیده
T: نمی خواستم با یه نیک نیم صدات کنم
T: بهرحال چه خبر
J: می خوای یه جک بشنوی ؟
T: انگاری باید دوباره بهت بی توجهی کنم
J: هیونگ! باشه میخوای راجع به چی حرف بزنیم ؟
T: نمیدونم واقعا. یه بلایند دیت دیگه دارم امروز . یکم ترسیدم
J: چه خبره انقدر بلایند دیت میری هیونگ ؟ و چرا ترسیدی ؟
T: بهترین دوستم یونگی برام قرار میذاره چونکه اخیرا از یکی جدا شدم. درواقع میخواد کمکم کنه فراموشش کنم
T: جدا نمیدونم چرا ترسیدم. شاید چون نمیخوام مثل قبلیا احمقانه باشه ..؟
J: واقعا کمک میکنن ؟
J: واقعا باعث شدن که فراموش کنی، هیونگ ؟
T: میشه گفت
T: و اینکه یونگی هیونگ خیلی خوشحاله از وقتی برام قرار ترتیب میده
T: و نمیخوام اون جوری فکر کنه که انگار کمکی بهم نمی کنه
J: ولی ته ته هیونگ، اگه دیت گذاشتن کمک نمیکنه...
J: بنظرم باید به دوستت بگی
J: میتونی از راه های دیگه حل کنی مشکلت رو
T: بهش فکر میکنم
J : :)
T: تو چطور ؟
T: منظورم اینه که، سر قرار میری ؟
J: اهه نه واقعا، جدیدا از طرف یکی رد شدم
J: دوست پسر داشت
J: ولی لعنتش کنن، خیلی خوب قایمش میکرد
J: ولی الان خوبم، فکر کنم
T: میخوای درموردش بهم بگی ؟
T: شاید حس بهتری داشته باشی
J: فکر کنم..
J: خب من نامجون رو از وقتی ۱۹ سالم بود دوست داشتم . واسه دو سال
J: همیشه باهم یکم گپ می زدیم
J: یه چند ماه پیش فهمیدم گیـه
J: و بعدش من متوجه شدم که اونم بعضی وقتا باهام لاس میزد
J: یه هفته پیش تصمیم گرفتم درمورد احساساتم بهش بگم
J: خلاصهـش کنم؛ بهم گفت که با یه یارویی که اسمش جینـه توی رابطس
J: ولی الان ما دوستای خوبی هستیم و حتی بعضی وقتا بیرون می ریم - به عنوان دوست البته -
J: همین. و من تازه متوجه شدم که هنوز ازش نگذشتم
T: یکی رو پیدا میکنی مطمئنم
T: حداقل بهم بگو، این یاروئه نامجون درست ردت کرد
T: اگه نه، من میام اونجا و سرش رو می بُرم
J: ته هیونگ، کاری نکن عاشقت بشم وقتی تو هیچ علاقه ای نداری که متقابلا عاشقم بشی
YOU ARE READING
vkook texting | per. ✓
Fanfictionتهیونگ : خب، چطوری ؟ جونگکوک: من گیام، ممنون که پرسیدی © -𝐬𝐮𝐠𝐚𝐥𝐚𝐱𝐢𝐞𝐬