Part 7

436 139 1
                                    

بکهیون متعجب به چشمهای نیمه باز چانیول که انگار بیدار بود نگاه کرد. اولین باری بود که می‌دید یه نفر با چشمهای تقریبا باز خوابیده!1

از روی تخت پایین اومد و بی سروصدا کاراشو کرد، می‌دونست چانیول اون روز کلاس نداره، پس برای چی باید بیدارش می‌کرد؟! کسی خونه نبود و وقتی بکهیون می‌رفت چانیول می‌تونست همچنان همونجا بخوابه.

بعد از آماده شدنش توی آیینه به خودش لبخند زد، به طرز عجیب غریبی قیافه َش کیوت شده بود و خوب بکهیون اصلا از این بدش نمیومد!

روی یه کاغذ یادداشتی نوشت:

"من رفتم دانشگاه، بیدار که شدی بمون تا برگردم، ظهر مامانم سرکاره ...می‌تونیم دوتایی نهار بخوریم...اگر بری می‌کُشمت! یادت نره که من هاپکیدو بلدم : )))) "

از در خونه که بیرون اومد یه لحظه از سرمای هوا با دستاش خودشو بغل کرد...آخرین ماه پاییز بود ، با خودش فکر کرد...چند وقت از آشناییش با چانیول می‌گذشت؟! دو ماه و نیم؟!

سرشو به سمت آسمون گرفت و به اَبرها نگاه کرد...توی ذهنش اشکال مختلفی ازش درآورد...یه اَبر مثل سنجاقک بزرگی بود که دست و پاش کِش اومده باشه... خندید، سرشو به حالت تاسف برای خودش تکون داد و بعد زدن یه لبخند به سمت دانشگاه رفت.

یه لحظه حس سرگیجه پیدا کرد و بعدش باز بینیش سوخت و گرم شد، با کف دستش جلوی بینیشو گرفت، کف دست خونیشو نگاه کرد، هوا اَبری بود!

گردنشو به اطراف چرخوند تا بتونی شیر آبی که کنار خیابون و معمولا همون دور و بَر بودو پیدا کنه.

وقتی دیدش سریع سمتش رفت، دستشو زیر آب سرد برد و بینیشو شست و محکم با دستمال کاغذی فشار داد. توی نُت گوشیش نوشت "رفتن پیش دکتر در اولین فرصت"1

دیگه نمی‌شد بیشتر از این سهل انگاری کن ، این خون دماغ شدنها و درد صورت و سرگیجه زیاد از حد داشت جدی می‌شد.

به روبه روش نگاه کرد، اون هنوزم یه روز طولانیو پیش رو داشت، رفتن به دانشگاه، خوردن نهار با چانیو ، بعدازظهر رفتن پیش آرایشگر، خوندن درسی که فردا کنفرانس دار ، خوردن شام کنار مادرش.

بازم لبخند زد. درسته خودشه، یه مریضی ساده نباید مانع استفاده از روزش بشه.

*

بکهیون با سروصدا وارد خونه شد:

-من برگشتمممممممممم.

با دیدن چانیول که روی مبل توی هال ساکت و آروم نشسته بود، سمتش رفت:

-چطوری چانیول؟

-حوصله َم سر رفته بود...چقدر دیر برگشتی.

-باید می‌رفتم کتاب فروشی، خوب چرا تلویزیون نگرفتی؟

-مگه خونه ی خودمه؟!

NirvanaWhere stories live. Discover now