Part 11

393 131 2
                                    

جونگده با عصبانیتی که تا به اون روز مین سوک ازش ندیده بود ، طول و عرض اتاق کوچیکشونو بالا و پایین می‌‍رفت و گاهی می ایستاد و تند تند چند جمله رو می‌گفت و دوباره راه رفتنو شروع می‌کرد.

مین سوک نمی‌دونست باید چطور آرومش کنه...برای اولین بار توی زندگی مشترکشون اون نمیدونست چطور باید عشقشو آروم کنه.

جونگده دوباره با صدای بلند گفت:

-مرتیکه خجالت نمی‌کشه...دِ آخه نفهم تو از عشق چی حالیته؟!

بعدش عصبی خندید ، ایستاد و مستقیم به چشمای سردرگم مین سوک خیره شد:

-برگشته بهم می‌گه پشیمون شده...می‌فهمی مین سوک؟! اون عوضی می‌گه پشیمون شده.

دوباره راه . راه . راه

چیزی که مین سوک ازش متنفر بود...هیچوقت نتونسته بود این عادت جونگده رو از سرش بندازه.

ایستاد و با قدم های حساب شده سمت مین سوک رفت...دستشو روی شونه ش گذاشت:

-بیا بشین...در موردش حرف بزنیم.

جونگده کلافه سمتش چرخید...تیک عصبی زیر پلکش می‌زد و اخمهاش توی هم رفته بود...به چهره ی آروم مین سوک و لبخند ملایمی که روی لبهاش بود نگاه کرد...برای چند لحظه تمام ناراحتیش توی چشمهای براق و قهوه ای مین سوک گم شد ...آرامش نسبی توی خونش راه پیدا کرد...حالا آروم تر شده بود.

کنارهمدیگه روی تخت نشستن، مین سوک کمی خودشو سمتش کشید و آروم سرشو به شونه ی جونگده تکیه داد ...انگشتهاشو دور انگشتهای کشیده ی جونگده حلقه کرد:

-تعریف کن چی شده.

جونگده نفس عمیق کشید یه دستشو آزاد کرد و دور پهلوی مین سوک پیچید:

-امروز یوشین اومده بود پیشم...می‌گفت اشتباه کرده... می‌گفت چانیولو توی زندگیش لازم داره.

مین سوک با نوک انگشت آروم روی حلقه ی ازدواجشون توی انگشت حلقه ی جونگده کشید ...دو نگین نقره ای زیر نور چراغ اتاق می‌درخشید...آرزو کرد که کاش چانیول هم عشقی مثل عشق خودش به جونگده پیدا می‌کرد...کاش هیچوقت فردی به اسم یوشین سر راه زندگی چانیول قرار نگرفته بود.

جونگده با صدای گرفته و عصبی قبل گفت:

-آدرس چانیولو می‌خواست...بهش ندادم ...نمی‌دونم با چه رویی می‌خواد پیشش بره...غیرممکنه...غیرممکنه این آدم عوض شده باشه.

شیومین از حرکت بدن جونگده ، سرشو برداشت ...

جونگده عصبانی دستشو تکون داد:

--ببین کِی بهت گفتم..این آدم دنبال عشق چانیول نیست...یه طوری شده، یه جایی کارش لنگه ، غیرممکنه عوض شده باشه.

مین سوک دستهاشو دو سمت صورت جونگده گذاشت:

-باشه عزیزم...باشه، آروم باش...ببین تو آدرسو بهش ندادی...چانیول هم که بعد اون اتفاق شمارشو عوض کرده، پس اون هیچ دسترسی بهش نداره ...هیچی نمی‌شه...نگران نباش.

NirvanaTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang