part 5

3.4K 382 38
                                    


در زد و منتظر اجازه موند.
_بیا تو..
بعد از داخل رفتن منتظر موند تا بهش اجازه نشستن داده شه لباش بر اثر رنگ لواشک قرمز شده بود و چون کمی میسوزید مجبور بود چند دقیقه یکبار اونارو تر کنه..

سهون دلش میخواست اون موجون خودنی رو انقدر فشار بده تا نتونه انقدر براش دلبری کنه..
اونم ناخواسته..
_بشین!

پسرک جلوش نشست و برگه رو روبه روش گذاشت.
_باید به این سوالا جواب بدی. کاملا صادقانه! اوکی؟!
_این قرارداد....چیز مهمیه؟

سرشو تکون داد و با سرش به ورقه اشاره کرد پسرک نگاه به ورقش کرد..
_القابی که میشه بهت داد؟
_مثل....هرزه!...توله!...سگه من!...
جمع کردن ناگهانی اما محسوس پایه پسر رو دید... واقعا؟؟ اون بچه دیوونش میکرد..
چطور انقدر معصوم بود؟!
بلاخره صداش به گوشش رسید

_آ...آها خب...مشکلی با این قضییه ندارم..

کاملا غیر ارادی نیشخند زدم و باز به ورقه اشاره کردم.
_چه نوع شلاق؟

_من فقط از شلاقای چرمی و فولادی لذت میبرم... بین اینا کدوم...
_چرمی.

میترسید! البته عادی بود و اهمیت نداشت در کل سهون فقط میخواست بدن کبود و صورت غرق در لذت اون پسر روبه روش رو ببینه..

_پوزیشن..حیوون مورد علاقت..دسبند..کلمات اخطار..کلمات اخطار؟
_اونا لازمن من میتونم با استفاده از اونا به کارم ادامه بدم و خیالمو راحت میکنن..
کلمات اخطار میتونن گفتن رنگ باشن شاید وقتی من دارم با دیلدو بفاکت میدم و دیکت با یه ویبراتور هر لحظه ممکنه خالی شه و نیپلات دارن شلاق میخورن و تو دست و پاهات بستن میتونم ازت بپرسم رنگ؟
اگه تو میتونی ادامه بدی و تحمل کنی و حتی لذتت اونقدری نشده که بی هوش بشی میگی سبز اگه واکنشات غیر قابل کنترل شد و احساس خطر کردی میتونی بگی زرد و اگه اوضاع خیلی خراب شد و احساس نا امنی بیش از حد کردی میگی قرمز!

_مم..ممکنه اتفاق بیوفته؟!
_هر چیزی ممکنه بیبی.. اما! تو منو داری! من دامی ام که میدونم تا چه حد باید پیش برم! میدونم چی بهت بدم!
سرشو اروم تکون داد و ورقه رو به دستم داد..
_از چیز دیگه میشه برای اخطار استفاده کرد؟ شاید من دهنم بسته باشه..
_من از خفه کردن صدای سابم متنفرم بیب!

بلند شدم و روبه روش ایستادم اون چند سانت کوتاه تره من بود اما طوری مظلوم از پایین بهم نگاه میکرد انگار تا پایین شکممه..

لبهاش که باهاشون ور میرفت و جدا از سرخیه خودشون..هر لحظه خیس تر و پررنگ تر از قبل میشدن.
چطور وقتشو با پسرای دیگه تلف کرده بود وقتی الماس واقعی اینجا قرار داشت؟

بهش هجوم اورد و محکم لباشو تو دهنم کشیدم و از پشت به دیوار کوبوندمش لب و زبون سرخش که از لواشک رنگ گرفته بود و هنوز طعم ملس و ترشش توی دهنش مونده بود و مک زد عقب کشید..

I just want your damn penis!Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang