𝑝𝑎𝑟𝑡 05

114 10 0
                                    

النا_نیگاه کردم به جین و بقیه شماها به من قول دادین که مشکلی پیش نیاد برای تولد جونگ کوک
اخم کردم باورم نمیشه بدقول در اومدین.!
اومدم که برم.؟؟

جونگ کوک_دستشو گرفتم زندگیم تولدم خراب نشده همه چیز باید روشن میشد دورت بگردم نیگام کن زندگی جونگ کوک میمیرم برات بچه ها ساعتشو
دیر انداختن این خودش مقرراتی هستش خوب مهم نیست مهمون هااا رفتن اصلا برامون مهم نیس درموردمون چی مینویسن یا چی میگین مهم اینه که زن و بچم کنارم هستن بیا خانومم عاشقتم دستم دور کمرش بود کمرشو ماساژ دادم شش اینجوری اخم نکن
خانومم دلم میخواد شاد باشی امشب لطفا دستشو گرفتم بوسیدم دیوونتم چشمک زدم خانوم خوشکلم♡

نامجون_لیدی النا باور کنید تمام تلاشمو کردم
با بچه ها که نیاد تولد ولی حرف جونگ کوک درست
بود مقرراتی هستش یعنی اینجوری که میگن چشمک
زدم نیگاه کردم لارا تو آغوش یونگی بود داشتیم نیگاهش میکردیم داشت میخوابوندتش هممون خندیدیم نکنه توهم خوابت میاد نه یونگی شک ندارم..

جونگ کوک _لبخند زدم رفتم نزدیک یونگی خوب خوابیده پرنسسم پیش عمو هوسوک بچه‌ها بیایید ببینید زندگیم بیا ببین چه ناز خوابیده پرنسسمون
دستم دور کمرش بود زندگیم چطوره امشب بریم
ویلایِ هوسوک چون ویلای من خارج از شهره خانومم
اگه اجازه بدی خانمم هرچی که تو بگی..؟!

النا_فکر بدی هم نیس الان هممون خسته ایم
ولی اگه مستر هوسوک مزاحمش بشیم چی
شاید نمیدونم ولی زشت نیس..!؟

هوسوک_قدمتون رو چشمام بفرمایید نه من باکسی
فعلا رابطه ای ندارم لیدی النا نگران نباشید تنها هستم
مزاحمم نیستین شما زن داداشم هستین لارا برادر زاده ام از خدامه که لارا پیشم باشه پس بفرمایید از این طرف لطفا دستم تو دست جونگ کوک بود در ماشینو
برام باز کرد مستر جین تشکر کردم لباسم بلند بود ..

جونگ کوک_لباس النام بلند بود دنباله اشو گرفتم
رفت بالا زندگیم الان راحتی ایییی جووونم یکی یدونم عاشقتم یکی یدونم نباید اخم کنی باید لبخند
بزنی همیشه یادت نره چشمک زدم.. ♥

النا_وقتی رسیدیم خونه مستر هوسوک
دیر وقت بود به جونگ کوک ومن یه اتاق
دادبه پرستار و لارا یه اتاق داده بود الان رو تخت
بودم منتظر جونگ کوک که از پشت زیپ لباسمو باز کنه از جام بلند شدم یعنی الان جیمین در چه وضعیتی هست وقتی رفت که هنوز دوستم داره قلبم یه جوری شد چشامو بستم نمیتونم باورت کنم تو بیخیالم شدی
یهو صدای در اتاق اومد میدونستم جونگ کوک بود..

جونگ کوک_صبح رفتیم شرکت هممون النام هم اومد
لارا پیش پرستارش بود رفتیم تو اتاق جلسه همه بودن
منتظر سهام دارای شرکتی در فرانسه بودیم جیمین هم اومده بود تهیونگ هم بودش سکوت کرده بود نیگام
به النام بود دستشو گرفتم بوسیدم قلبم آب معدنی بهش دادم بخور یکی یدونم دستش سرد بود از استرس میدونم ولی بخاطر من تحمل کن خانمم .. ♡

 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒍𝒐𝒗𝒆Donde viven las historias. Descúbrelo ahora