01

81 13 9
                                    

انگشتاش با ظرافت دسته ی چاقوی دندونه دار رو بین خودشون حبس کرده بودن و تیغه ی چاقوهربار زخمی تازه روی تن مرد بسته شده به صندلی میکاشت

صورتش از عرق پر و روی دستاش قرمزی خون هویدا بود.

یک قدم از مرد فاصله گرفت و با سینه ای که به شدت بالا و پایین میرفت به شاهکارش چشم دوخت!

رنگ خاکستری پیراهنش وجود خون رو انکار میکرد و چشمای خنثی اش احساستش رو

موهای نقره ای رنگش که از خیسی برق میزد اون رو بین سیاهی مطلق اطرافش مثل یک الماس درخشان کرده بود

چشمان سیاه زیباش که از بس زشتی دیده و برای ذره ای محبت دست و پا زده بود فروغ گیراش رو از دست داد!

پوست سفید و درخشانش که تکمیل کننده تراژدی روحش بود

و انگشتای کشیده و هنرمندی که به جای قلم مو یا خودکار چاقوی دندونه دار رو میفشردن

بکهیون یه چیزی فراتر از زیبا بود

یه چیزی بیشتر از دلربا...

بکهیون بیرحمانه بود!

وقتی نفسهاش جا اومد فاصله یک قدمی خودش و مرد رو کم کرد و از بالا به جسم رنگ شده اش چشم دوخت

-یه راه بیشتر نداری کیم جونگسو!بیخیالش شو!

جونگسو سرفه ای کرد و تمام خون موجود توی دهانش رو روی صورت رنگ و رو رفته بکهیون پاشید.

بکهیون چشماش رو بست تا اونها رو از این باران قرمز رنگ در امان نگه داره.

تنها قسمتی از وجودش که گه گاهی میشد در اون خود سابقش رو پیدا کرد

بعد از پاشیده شدن خون روی صورتش صدای خنده ی جونگسو بلند شد و دلیلی شد بر سابیده شدت دندونهاش از خشم

بعد اینکه قطرات داغ روی صورتش رو با انگشتاش از روی پوست یخ زدش پاک کرد به چشمای چروکیده از لاشه خنده چند ثانیه پیش مرد زل زد

-پس بیخیالش نمیشی؟

+اون عوضی یه سال تمام پولمون رو نداده،بچه من شبا گرسنه میخوابه،به اسباب بازی فروشیها با حسرت نگاه میکنه و من لعنتی حتی نمیتونم براش یه توپ کوچیک بخرم اونوقت پسر اون به ظاهر دولتمرد زیر پاش یه ماشینه که با پولش تمام زندگی ادمای…

زبونش بین انگشتای پسر مونقره ای گیر افتاد و مردمک هاش برای اولین بار تو این دو ساعت لرزید

لجزی زبون و تقلای مرد برای برگردوندن اون تیکه گوشت حال بکهیون رو کمی بد کرد ولی نه اونقدر که نتونه چاقوش رو روی زبون کبود رنگش قرار بده و با فشردن نوکش رود کوچکی از خون راه بندازه

YOUR MY WEAKNESSWhere stories live. Discover now