♡♤My charmer♤♡
نیه هوایسانگ و جین زیشوان و لان وانگجی سه پسر همخونه هستند که از قضا تو یه خانواده هم هستن!ولی داخل یه مهمونی خانوادگی به راز بزرگ خانوادشون پی میبرن!وجود یک گروه دیگه و بچه های دیگه که باهاشون تفاوت دارن!
نیه هوایسانگ و جین زیشوان و لان وانگجی سه پسر همخونه هستند که از قضا تو یه خانواده هم هستن!ولی داخل یه مهمونی خانوادگی به راز بزرگ خانوادشون پی میبرن!وجود یک گروه دیگه و بچه های دیگه که باهاشون تفاوت دارن!
دستم رو ول کردی اما من تو رو از قلبم جدا نمیکنم وی یینگ اشک ها کلماتی هستن که قلب نمیتونه بگه ☁️انتیمد☁️ نیمه دوم رمان استاد تعالیم شیطانی روایت برادری ها و نابرادری ها قصه اعتماد و بی اعتمادی بعد از رفتن وی ووشیان تو این 13 سال چی به سر لان وانگجی و دنیای تعلیمات میاد؟ _لان ژان لقب ارباب نور و روشنایی واقعا براز...
لان وانگجی با یک غریبه مرموز در پشت بام اقامتگاهش مواجه میشه. از طرفی امپراطور قبلا شایعاتی درمورد نفوذ مخفیانه مزاحمی به شهر ممنوعه شنیده بود، کسی که از بهترین محافظ ها عبور کرده! زمان آپ: جمعه
شاید همه چیز از اونجایی شروع شد که چشمم و بستم و اون معامله رو قبول کردم بدونه اینکه بدونم با قبولش قرار چه بلایی سر تو بیارم ، من تنها قصدم نجاته تو و برگردوندن آرامش بهت بود ولی محکوم شدم به زخم زدن به قلبت درست جایی که از جسمت مهم تر بود ، اونم زمانی که من تازه احساساتم به تو رو پیدا کردم ، درست اون لحظه محکوم شدیم...
وقتی که رهبر قبیله یونمنگ جیانگ از استاد بزرگ قوم گوسو لان ، لان چیرن ، میخواد که دوباره به پسراش آموزش بده ، وی ووشیان چجوری میتونه امگا بودنش رو پنهان کنه ؟ موفق میشه که بتونه امگا بودنش رو در قبیله ی گوسولان ، قبیله ای که معتقد به آزاد گذاشتن فورمون های طبیعی هر دسته هستن ، مخفی نگه داره؟ برشی از داستان : _ فرد...
وییینگ تازه متوجه چهره ی بیمار لان ژان شد. رنگش پریده بود و خسته به نظر میآمد. «با خودت چیکار کردی؟ من چند روز مرده بودم تو چرا به این روز افتادی؟» لان ژان بالاخره به حرف آمد و گفت:چرا انقدر دیر؟ چهره ی وییینگ سردتر از قبل شد. «من دیگه نمی خواستم این زندگی و ادامه بدم. تو مجبورم کردی برگردم.» قسمتی از پارت ۳۱ اول...
این داستان پایانیه به ناول جذاب استاد تعالیم شیطانی (مودائوزوشی) پایانی برای چیزهایی که نویسنده بهمون نداد و مشتاقانه منتظرش بودیم(′: داستانی برای اینکه بیشتر از عشق و محبت لان وانگجی به وی ووشیان لذت ببریم و صافت بشیم ماجراهای زیبای وانگشیان رو با ما دنبال کنین. ژانرها: ووشیا، اسمات، رمنس، کمدی، رازآلود، انگست، امپرگ...
این فیک داستان بعد ازدواج وانگشیان رو قراره نمایش بده.....صحنه های عاشقانه و اسمات پس اگه از ژانر اسمات خوشتون میاد خوراک خودتونه😂🔞
وانشاتهایی با کاپل ییژان (شاید در آینده کاپلهای مرتبط دیگه هم اضافه بشه) ***توجه*** این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپلهاست و هیچ ارتباطی با واقعیت نداره!🙄
وقتی بعد تموم شدن نبرد حمله به خورشید ، جشن رهبری جیانگ چنگ که توسط پدر و مادرش به بهترین شکل برگذار میشه و عروسی خواهرش هم قراره با جین زی شوان انجام بشه ، نبود وی ووشیان به عنوان دست راستش ، خیلی توی چشم رهبر جدید قبیله جیانگ هست !. وقتی وی ووشیان به کمک شخصی میفهمه که توی جاده ی چیونگ چی افراد قوم جین براش کمین کرد...
شیه یون باز هم با گروه چینگدائو قمار کرد و بازی رو باخت. "همیشه همه ی طلاها و پولا متعلق به بایلیه، حالا اگه یکم ازش کش برم که چیزی نمیشـ..." ~تق تق -سرورم اجازه ی ورود میخوام قبل از اینکه شیه یون به خودش بیاد، درب اتاق بایلی باز شد. گردنبند زمرد از دست شیه یون به زمین افتاد. اضطراب تمام وجودش رو دربر گرفت. لحظاتی...
Name: Enemies of Yesterday, Friends of Todey اسم: دشمنان دیروز، دوستان امروز ژانر: درام، تاریخی، سفر در زمان، طنز، اسمات، روزمره کاپل:وانگشیان {زمانی که وی ووشیان به جای خواهر و برادر ون خودش رو تحویل میده و جین ها هم زندانیش میکنن. اونجا میفهمه جین ها از اون چیزی که فکر میکرد دغل باز تر هستن و حتی مرگ ون روهان...
صورت وییینگ از درد توی هم رفت. فشار دست لانژان انقدر زیاد بود که حتی نمیتونست راحت نفس بکشه، چه برسه حرف بزنه. قطره اشکی آروم از گوشهی چشمش پایین ریخت و چهرهی قرمزش رو رقتانگیزتر کرد. لانژان به اون چشمهای اشکی خیره شد و دندونهاش رو بههم فشرد. خنده عصبیای از میون لبهای باریکش خارج شد و محکم سر وییینگ رو...
صدایی تو تاریکی در گوشش نجوا کرد '' این بدن متعلق به تو نیست به زودی این زندگیت هم به پایان میرسه، خیلی زود" میدونستم لیاقت شادی و خوشبختی رو ندارم اما اون دروغ ها به قدری شیرین بود که میخواستم باورش کنم ولی احمق بودم نباید دوباره اون اشتباه رو تکرار میکردم نباید دوباره باعث زنده شدن اون موجود میشدم
شیائوژان دانشجوی سال آخر رشته تاریخ شناسی چین و وانگ ییبو، صاحب موزه پنج قبیله مشهور است. شیائو ژان با پیشنهاد استادش، پروفسور وانگ هایکوان، بررسی موسیقی قبیله گوسولان را به عنوان موضوع پایان نامه اش انتخاب میکند که برای انجام آن به کمک وانگ ییبو، صاحب موزه نیاز دارد و او را پس از هزار سال به گوسو لان میکشاند. (شخصیت...
+جفت من شو _ها؟ جانم؟ چی چی؟ +گفتم جفت من شو +ولم کن دادا تو حالت خوش نیست،تو که فقط امروز من و دیدی،چه جفت شدنی :P کاپل:وانگشیان ژانر: امگاورس،اسمات
تنها چیزی که حس می کرد درد و بود و درد......بند بند وجودش در زجر و عذاب بود........در دنیایی که همه خواستار خوشی بودند او تنها می خواست که درد نکشد......اشکالی نداشت که اگر خوشبخت نمی شد حداقل کاش درد نمی کشید _شیجیه شیجیه کجایی؟؟.....شیان شیان داره دنبالت می گرده....شیجیه من تنهام....درد دارم شیجیه.......این تنه...
📌وضعیت فصل اول: پایان یافته.⌛🖤 📌وضعیت فصل دوم: در حال نوشتن...⏳🤍 📌وضعیت فصل سوم: متوقف شده.🪧🤎 -چرا به من کمکم میکنی ؟! + از یه چیزی پشیمونم -از چی پشیمونی؟! -توی شهر بدونشب ، من کنارت نایستادم "دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم" این فف ادامهی سریال رو روایت میکنه... داستان عشق ، لانژان و وویژیان امیدوارم خوشتون ب...
یههتل خاص با سر آشپزی آلفا و خاص تر و مدیری امگا و جذاب قراره چه اتفاقایی بین سرآشپز معروف لان وانگجی و مدیر وی ووشیان بیفته؟
داستان حول دوتا داداش جذاب و خوشگل که بشدت به هم وابسته ان میگذره... 🚶♀️❤️💚 تیکه ای از پارت 20 فصل اول: "اون حرف میزد اما من انگار کر شده بودم فقط حرکت لبهاش رو میدیدم و چیزی نمیشنیدم خسته بودم زیاد فقط تونستم باصدای آرومی که خودمم بزور بشنوم بگم:میشه بغلم کنی ساکت شد، عصبانیتش رنگ باخت و جاشو به تعجب داد، توی صور...
یه ولیعهد امگا که باید با پسرعموی آلفاش که تا حالا ندیدتش ازدواج کنه و پادشاهی رو بهش بده، این تنها راه زنده موندنشه...! ژانر: تاریخی، درام، امگاورس، اسمات کاپل: ییژان ***توجه*** این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپلهاست و هیچ ارتباطی با واقعیت نداره!🙄 قسمتی از داستان: [لبهاش فقط یه نفس با ژان فاصله داشتن که م...
📌وضعیت: متوقف شده.🪧🤎 [ چروفوبیا ‹ 𝐶ℎ𝑒𝑟𝑜𝑝ℎ𝑜𝑏𝑖𝑎 › : این نوع مبتلا ، ترس از شادی است ! افراد مبتلا ، از خوشحال بودن میترسن چون تصور میکنن بعدش قراره اتفاق بدی رُخ بده . . .] وضعیت:چندشاتهمراهشوباآسمان! #S_M_H #امگاورس #ییبو_تاپ #هپیاند
سریال آنتیمد از نگاه لان جان ⬅️⬅️⬅️ رازها فاش می شوند😱😍🧐😳 🇹 🇭 🇪 🇺 🇳 🇹 🇦 🇲 🇪 🇩 🛑 می خوای بدونی توی ذهن لان جان چی می گذشت که اونطور عاشقی کرد؟🤑😍 🛑 می دونی والدین وانگشیان چقدر تهذیبگرهای قوی ای بودن؟😯 🛑 می خوای بدونی چرا لان چیرن از اول با وی یینگ مشکل داشت؟😯 🛑 می خوای بدونی هر خط ترانه...
✔️ به شرکت برندینگ گوسو خوش اومدید. دو برادر امگا و نخبه مقابل دو برادر آلفا و جذاب شرکت گوسو چه چیزهایی برای گفتن داره؟ داستانی مهیج و بی نظیر
از بهشت برای عشق ورزیدن فرستاده شد تا شب ها تکونش بدیم و ببوسیمش معجزه کوچولویی که هدیه خدایان آسمانی به وانگشیانه، لبخند کودکانه تو دنیای ما رو درخشان تر میکنه حالا ما یه ارباب کوچولوی لان داریم به مقر ابر خوش اومدی کوچولوی نورانی🍼🐇⛅ _وقتی شی یینگ خوابه جهان در آرامشه 🌸توجه داشته باشید ژانرش امپرگ نیست🌸 #Suibian_...