Rockstar // ZIAM
لیام فقط با چند نگاه عاشقِ راکاستاری با چشمهای طلایی میشه. اما چیزی که راجع بهش نمیدونه، اینه که زین مالیک فقط یه راکاستارِ ساده نیست. Ziam Mayne Fanfiction. (Zayn Top)
لیام فقط با چند نگاه عاشقِ راکاستاری با چشمهای طلایی میشه. اما چیزی که راجع بهش نمیدونه، اینه که زین مالیک فقط یه راکاستارِ ساده نیست. Ziam Mayne Fanfiction. (Zayn Top)
"- از اول مسلم بود که خدا از من بدش میاد. واضح بود که حتی توروهم برای سیاهتر کردنِ روزهای همرنگِ شبم فرستاده بود، ولی تو که تنها بوسهی خدا به روی روحِ من شدی.. تو که تنها لمسِ خدا به روی دردهای من شدی.. تو که نوازشِ دستهات شفادهندهی زخمهای فرستندهت، خدا، شد و وجودت بهکل نافرمانی از خواستِ خالقت به شمار میرفت. ...
.・゜゜・.・゜゜・.・゜゜・.・゜゜・ همه چیز از بازی احمقانه یه گروه تینیجر اسلیترینی تو شب کریسمس شروع شد . دریکوی جوان با خودش فکر کرد مگه بدترین چیزی که میتونه براش اتفاق بیفته چیه؟ فقط یک بازی جرعت حقیقت سادست ... اما بلوندی فقط داشت به خودش دروغ میگفت این یک جرعت حقیقت ساده نبود ... بلکه یک جرعت حقیقت جادویی بود ... و شانس...
اینکه ازم بترسن بهتره، من هم چیزهایی رو دارم که باید ازشون محافظت کنم...مثلاً عشقی که بِین من و توئه. Ziam Mayne FanFiction. (ZaynTop)
چیزی که لیام در مورد بادیگارد اسرارآمیزش نمیدونست این بود که اون مرد چشم طلایی قراره ازش محافظت بکنه یا بهش آسیب بزنه!!! با این حال اهمیتی نداشت چون لیام بدون اینکه بدونه، عاقبت عاشق اون مرد شدن رو به جون خریده بود. فصل اول کامل✅ فصل دوم درحال آپ❌ کاپل: زیام، لری، (جی تو) ژانر: جنایی، اکشن، عاشقانه، میستری محدودیت سن...
" به خونهی من خوش اومدی پین کوچولو... قراره اینجا تبدیل به جهنمت بشه، طوری که برای فرار ازش مجبور بشی به خودم پناه بیاری..." کاپل: زیام (زین تاپ) ژانر: دراما، رومنس، انگست محدودیت سنی: NC 18+ کاور: ziam_malec
"وقتی عشق از جایی که فکرشو نمیکنی سراغت میاد..." چی میشه اگر شیرینترین موجود دنیا با سلیطهترین آدم روی زمین مواجه بشه؟ قطعا عواقبی در پی داره... • Smut / Sharing 🔞 • Best ranking : #1 - liampayne #2 - zouis #3 - onedirection #3 - liampayne #5 - zayn #7 - ziam #7 - zaynmalik
″اگر مرگ، مارا در این زندگی از هم جدا کرد، عزیزم، قسم به مقدس ترین خدای من که چشمانِ به رنگ خورشیدت باشد، قسم که تمام جهان را زیر و رو میکنم و قسم که بار دیگر و در دنیای دیگر پیدایت میکنم!؛″ •~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• وارنینگ: روند داستان خیلی آرومه و خواننده نیاز به صبر ایوب داره پس فقط در صورتی که میدونید حوصلشو دارید...
بهشت برای من همینه، وقتی از پشت جهنم چشمات به من نگاه میکنی و پایانم رو میخوای "و خداوند آدم و حوا را به تاوان خوردن میوه ممنوعه از باغ عدن بیرون راند" هر چیزی تاوانی دارد، حتی شیفتگی به آتش؛ شیفتگی به چشمهایت... ⚠️ WARNING FOR SEXUAL CONTENT AND HIGH VIOLENCE.
╭════•✧🩶✧•════╮ 𝑴𝑶𝑱𝑬 𝑴𝑶𝑹𝑬 ⿻ #jujitsu ⿻ #fanfic ➜Name: #moje_more ➜ship: geto & gojo - ⋮ part : _ داستان و وانشات هایی از گوجو گتو Writer: Aiden -・ꕤ ─────────────────── ⌂ ⌕ ⊞ ♡
شیپ: استاکی وضعیت: در ادامه فصل دوم توضیحات: این وانشات اتفاقات ۵ سال آینده بعداز پایان فصل دوم مارولیوس دراماست و طبق فیلمها بعداز civil war رو روایت میکنه تا به end game برسیم. و البته اینکه فقط بخشهای از این ۵ سال رو که خودم بهشون علاقه داشتم و دوست داشتم بهشون پرداخته بشه رو آوردن... و البتهههههه اگر در خلال خ...
اینجا قراره کلی وانشات از دراری ترجمه کنم^^💚❤ Credit to : _the_drarry_life_
چیزی که قرار بود همیشگی باشد لذت و خوشحالی نبود،غم و سرافکندگی هم نبود. زندگی تلاش بی پایان برای رسیدن به ثبات است. درجا زدن آدم های امیدوار به قصد پر کردن سیاهچالۀ وسیع روحشان. زندگی شروع نداشت. کسی نمیدانست اولین خاطره اش چیست و کسی آخرینش را هم نخواهد دانست. چون آدمیزاد قادر به تعریف کردن مرگش نخواهد بود.
خداوند همه چی رو جفت آفریده.. عشق هم جفت داره و اون مرگه.. عشق و مرگ کاری ندارن که تو چی و کی هستی؛ حتی اگه خدای شرارت یا آذرخش هم باشی در برابرش بی دفاعی.. فقط کاش اونا این حقیقتو می دونستن که ناگفته های عشقشون در مسیر مرگ در حال حرکته..
«فصل اول تکمیل شده» هری: برای من ۱۵ سال طول کشید تا بفهمم آدما قاتل و جانی زاده نمیشن بلکه روانی های درمان نشده اونارو به یه جانی تبدیل میکنن دراکو: ولی من هنوز خالقمو دوست دارم، مثل ۱۵ سال گذشته که تورو تو ذهنم پرستش کردم چون تو منو به موجودی تبدیل کردی که دیگه کشته نمیشه؛ حتی اگر بمیره روانشناسی-اسمات-صحنه خشونت امی...
میتونی هر چقد دلت خواست با اون عوضی که چشاشو روت قفل کرده برقصی، بذار محکم بچسبونت به خودش. میتونی هر چقد دلت خواست به اون یارو که که دستاتو گرفته لبخند بزنی، ولی یادت باشه آخر شب کی میبرت خونه و تو بغل کی میخوابی. پس عزیزم ، آخرین دور این رقص کوفتی رو برا من کنار بذار.
. ♦️داستان کوتاه: "قاصدک" ♦️ژانر:امگاورس، درام، تراژدی( یک افسانه سرخپوستی) ♦️شیپ:اونستن ♦️تعدادپارت:۸ ♦️خلاصه: با ناباوری به رد خون روی دستهام نگاه کردم. من 8سال به همه روش ها چنگ زده بودم تا فقط یک بچه داشته باشیم اما اون... هیچوقت با من موافقت نکرد! . #omegaverse #evanstan #drama #fanfiction
مقدمه: _ اون برادر من نیست. اون یه خیانت کار کثیفه. یه دروغ گو. یه گی. من هیچ ربطی بهش ندارم. الک حس کرد جیس یه چاقوی تیز توی قلبش فرو کرد. هیچی به اندازه کلمه های اون درد نداشت. الان فهمید که کل زندگیش یه دروغ بزرگ بوده. یه زندگیه دردناک. دیگه هیچ نیرویی براش باقی نموند. با دستای لرزونش تیغو گرفت و این دفعه معطل نکر...
تو دنیای موازی قهرمانای مارول توی برج استارک جمع شدن و همه با هم زندگی میکنن. اما این اصلا یه زندگی عادی نیست! [بعضی وقتا چپتر جدید دیر به دیر آپدیت میشه، لطفا به گیرندههای خودتون دست نزنین] Stony, stucky, strangefrost, brutasha, spidypool, Hawkeyesilver, vandavision ....
ثور و لوکی با عشق ازدواج میکنن. و در همون زمان، درجایی دیگه از دنیا، استیو و باکی برای همیشه از هم جدا میشن. چهارده سال بعد، وقتی ثور همسرش رو برای معاینه پیش دکتر استیو راجرز میبره، پیشنهاد هیجانانگیزی بهش دادهمیشه که نمیتونه فکر کردن بهش رو متوقف کنه. -ثورکی-استاکی- 🚩وارنینگ: امپرگ/ شیطانپرستی _________ Non of...
[ جهان بیمرز ] 💫این یه توهم نیست! این عوارض جانبی ناشی از مصرف مواد مخدرم نیست. این یه دنیای بدون مرزه.. و لوکی؛ خدای شرارت. کسی بود که این مرز ها رو درهم شکست•🔥 { چی میشه اگر شخصیتها با بازیگراشون روبرو بشن؟!}
+ تو برای من همون شیشهی شکسته بودی ولی من هنوزم لمست میکردم با وجود اینکه میدونستم صدمه میبينم. پس از من فرار نکن چون وجود من به وجود تو وابستست هپی اند
خیلی به ستاره ها نزدیک نشو! اونا هیچوقت به تو عشقی که میخوای رو نمیدن, مهم نیست حقیقت چقدر تلخه بهش بچسب عزیزم!
یک سال و نیم بعد از سقوط رایخنباخ،جان واتسون هنوز هم شبها شالگردن شرلوک هلمز را میپوشد...اما شالگردن کمکی به کابوس های جان نمیکند؛جان رازی دارد که حتی تراپیستش هم از آن با خبر نیست....
"قبول کن مالفوی،تو یه ترسویی"لبخند هری جاشو به یه اخم داده بود. همونطور که حرف میزد به سمت دراکویی که با عصبانیت نگاهش میکرد برگشت و الان درست روبروش وایستاده بود. "من.ترسو.نیستم" مالفوی که دندوناشو از عصبانیت رو هم فشار میداد،جواب داد. دستاشو مشت کرده بود و بند انگشتاش رفته رفته سفید تر میشدن. "ثابت کن" هری همونطور...
[Completed] بعد از سومین سالش توی هاگوارتز، زندگی برای هری پاتر عجیب غریب شد. چیزهایی رو متفاوت از قبل میدید و احساس میکرد. و حتی بعضی مواقع چیزهایی رو متفاوت میشنید. مهمتر از همه، اون دراکو مالفوی رو متفاوت از قبل میدید. Credit to: @adrarrynight
آخخخ هری کاش میدونستی چقدر دلم نمیخواد ملاحظه ی دوست دخترتو بکنم " دریکو به همچین چیزی فکر میکرد اما نهایتا لبخند معصومانه ای تحویل دوست عزیزش داد که همین 10 دقیقه ی پیش همش چند قدم با از دست دادنش فاصله داشت. . به صورتش نگاه کرد که هنوز جای یکی دوتا از مشت ها روش مونده بود . مشت هایی که به خاطر اون خورده بود . برای ح...