My Bodyguard
"بادیگارد من" پلیس تایلند همیشه به دنبال بزرگترین باند مافیایی تایلند هست ، بلاخره فرصتی پیش میاد که رئیس این باند دستگیر بشه ! چه اتفاقی میوفته که نیروی مخفی پلیس ، داخل این باند جذب پسر رئیس باند مافیا بشه؟ ... 📌 وضعیت : پایان یافته
"بادیگارد من" پلیس تایلند همیشه به دنبال بزرگترین باند مافیایی تایلند هست ، بلاخره فرصتی پیش میاد که رئیس این باند دستگیر بشه ! چه اتفاقی میوفته که نیروی مخفی پلیس ، داخل این باند جذب پسر رئیس باند مافیا بشه؟ ... 📌 وضعیت : پایان یافته
▫️مقدمه : درست لحظه ای که فکر می کنی نیازی به کسی و چیزی نداری و خودت کافی هستی ، عشق میاد سراغت و زندگیت رو وابسته به یه شخص می کنه :) .. 📌 وضعیت : پایان یافته
- Are You JEALOUIS? + این اصلا چه معنی فاکی ای میده؟! JEALOUIS = Jealous + louis Original story by : @Larrylove_larrylife
"یکم صبر داشته باش، همهچیز تغییر میکنه..." "همهچیز؟! نه...هیچ چیزی عوض نمیشه، مگه اینکه اون لعنتی تغییر کنه..." "پس انجامش بده...نظرش رو تغییر بده..." پابلیش مجدد کتاب کامل شدهی change my mind. نوشته شده در اول فوریهی 2018. پایان، پنجم سپتامبر2018.
تو قلب دردِ منی تو باعثِ درد منی ولی من لذت میبرم از این درد.. منِ مازوخیسمِ لعنتی!! *Completed
Larry+a little bit of ziam 👬 Strong language ⛔ Drug using🚫 Smut🔞 #1 in, onedirection لویی از زندگی بیزاره و هری عاشق زندگیه.... یا، داستان نویسنده ای که شیفته یه استریپر میشه و استریپری که عاشق یه نویسنده میشه.
مانند یک توهم مرا بدنبال داری رهایم نمیکنی رهایت نمیکنم ولی هر دو میدانیم...که همه چیز خیلی وقت پیش تمام شده است
[completed] عروسک باربی رفت. و همچنین پسری با موهای مشکی و مژگان بلند. همه میرفتند. what do you do when a chapter ends? Do you close the book and never read it again?
سلام .ایده ی این کتاب حتی یادم نمیاد چطوری به ذهنم رسید. ولی یه روز یه نفر ازم پرسید : چرا اینطوری ای!؟ و خب من اونموقه جوابی براش نداشتم. ولی الان دارم. این کتابو به مادرم تقدیم میکنم... :)
نگاه های متفاوت به زندگیه که تورو میسازه شاد... قوی... ضعیف... ناراحت... وچی میتونه اونقدر قوی باشه که نگاهت به جهنم،به شکل بهشت باشه؟ شاید عشق... شاید نفرت...
* چشم هاش اقیانوس بود ،عمیق بود، اونقدری که من بتونم غرق بشم. زلال بود مثل شیشه امواجش هرچقدر هم سهمگین به سنگ های ساحل کوبیده میشد ولی از من محافظت میکرد ... قدم هامو به سمت اقیانوس سوق دادم،شك داشتم؟! شاید شاید چون میترسیدم میترسیدم غرق بشم و حتی دیگه خودش هم نتونه منو نجات بده ولی الان الان دیگه خیلی دیر شده...
در لندن هتلی وجود داره که زنها و مردهای زیبا مثل پرنده های تو قفس،ازشون نگه داری میشه و زندانی ها ی اون مکان ملزمن عمیق ترین و تاریک ترین خواسته های شما رو براورده کنن.......
[Completed] هری قاعدتا باید یه سال خیلی ملایم و بی دردسر توی کالج میداشت ، ولی یه نفر اونو ازین قاعده دور کرد کسی که حتی اونو به یاد نمیاورد...
این کتاب شامل یادداشت های روزانه زندگی یک سینگل به گور است:)) cover by:mansurepotter
نگذار که فکر غرق شدن مرا در خود فرو ببرد نگذار که این گونه قصه ی تلخ مان به پایان برسد رهایم مکن ای عشق رهایم مکن.. 《WWII》
لویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...
تو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی ... . . . بدون اینکه نگاهمو از ماه کامل و نورانی بگیرم یه نفس عمیق کشی...
لوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحمتش رو به باد میده و مجبور میشه تو یه پروژه ی جدید باورشو ثابت کنه... "...
بعد از سالها لویی و هری دوباره بهم وصل شدن اما اینبار توسط یک دختر! آیا لویی پدر اون دختره؟! لویی چطوری قرار بفهمه؟ Larry Stylinson Fanfiction By: 96_nargesmd cover: Tiresise
.بخاطر من...بخاطر من و هری... باز هم دووم بیار اقای چارلز...دلم برات تنگ میشه و به زودی به دیدنت میام _لویی_
زیباترین آدم هایی که تا کنون شناخته ام، آنهایی بودند که شکست خورده بودند، رنج میکشیدند، دچار فقدان شده بودند و با این حال راه خود را از اعماق درد و رنج گشودند و بیرون آمدند این افراد، یک حسی از قدردانی، حساسیت و فهم زندگی داشتند که آنها را پر از شفقت، ملایمت و توجه عمیق و عاشقانه میکرد زیبایی این افراد، اتفاقی و بی س...
میبوسمت و اسلحه ارو رو سرت نشونه میگیرم من رو میکشی و نوازشم میکنی بهم لبخند میزنیم و از هم متنفریم سکس میکنیم و شمع روشن میکنیم نفرین میکنیم و دعا میخونیم امروز هستی و فردا نه فردا دشمن من هستی و امروز جونت رو برام میذاری امروز من و توییم علیه دنیا فردا من علیه توام مقابل دنیا میبازم و برنده میشی هردوی مارو به دار...