تهیونگ قصه ما برمیگرده به بیست و یک سال پیش و جوانیای پدرش،نامجون رو میبینه
:«نامجون؟»
نامجون هجده ساله پوزخند عصبی زد و پسر بزرگتر رو هل داد
:«اره حالا میخوای چه گوهی بخوری؟»
Sign up to add 💛a letter to my father💛 to your library and receive updates
or
تهیونگ قصه ما برمیگرده به بیست و یک سال پیش و جوانیای پدرش،نامجون رو میبینه
:«نامجون؟»
نامجون هجده ساله پوزخند عصبی زد و پسر بزرگتر رو هل داد
:«اره حالا میخوای چه گوهی بخوری؟»
با چشم های براق با پدر خوندش نگاه کرد و لبش رو گزید تا بدون لکنت حرفش رو بیان کنه
× ددی
یونگی نیشخندی کوچیکی زد و دستی به موهای جیمین کشید
_ ددی ؟؟
به آبروی بالا رفته پرسید و لیسی به لبش زد
_ این...