~namjoon~
بابا دیروز زنگ زده بود ک برم خونه خب... طبیعتا خبر بدی داره
رفتم داخل شاید باید در مورد خانواده بگم خب من بچه زن دوم بابامم و هررر موفقیتی بابام داره از خانوم هوانگ داره ،زن اولش
تا ۶ سالگیم اونم تو این خونه بود و خب اون طور ک انتظار میره من و اذیت کنه نبود لنتی از ننه خودمم بهتر بود
_نامجون
هعی خود نحسشه
+سلام ...پیدرم
-پیدر؟؟بابا اپایی چیزی این چیه(ی چییییز خوب مگ چشه پیدر)
-بگذریم بابا چیزی شده؟
-اره باید ی چیزی بهت بگم از آخرین باری ک اومدی خونه چقد گذشته
+ی سالل
-خوب تو این ی سال حال مادرت یکم بد بود و ... چن تا ازمایش داد و الان
ننننن ننم... چیزه ببخشید مامانیممممم
-نامجون جدیم اون قیافه مضحک و نگیر
مضحکککک من ب این جذابی و هندسامی... یاد جین افتادم بازم جین
+خب .. من جدیم چی شده
-مامانت سرطان خون داره
~Jimin~
بد این ک هوسوک عین سوپرمن وارد شد نشستیم کار مدرسه رو انجام بدیم ولی اون پیشی خر درنده اون پشت تو سایه ها کمین کرده خندم گرف
یونگی=ب چی میخندی
+ب ت دیگ
هوسوک=خنده بر هر درد بی درمان دواست
یونگی=هی هی من ی دردم؟؟؟؟؟
هوسوک =معلومه نگا نگا گردن بچم ناقصه
یونگی =ب ت چ خو
هوسوک = یاا خو گنا داره بچه
مامان جیمین میاد تو=بچه ها واسه تون یچی آوردم بخورین.. جیمین گردنت چی شده
+عامم
هوسوک =پیشی خورده
یونگی موهای هوسوکو کشید
هوسوک =چته مریض
مامان جیمین=عام جیمینی ت .. دوس پسر داری؟
+مامان منو هنوز دوس داری؟؟
یونگی و هوسوک =(این لنتی منم اصن)
~jin~
رسسسما پارم ولی آه ای قلبم نتیجش اصن جوووون چار ساعت کوفتیه سر این نقاشی فاکیم و الان تموم شد چسبای دورش و کندم و اونم رو دیوارم کنار بقیه نقاشیام گذاشتم و ی بوس پروازی واسش فرستادم عخ بدبخت اگه آدم بود الان تلف میشد ای بابا
رفتم جلوی آینه تا چ حد جذابیت اصن تا چ حد
-----------------------------
هر چقدم جذاب نباشه مینویسم 😐آخه لنت کل پلنا واسه بد رسیدن ب همه😐🐳ممنون میشم ووت و کامنت بدین با تچکر
YOU ARE READING
𝙈𝙖𝙙 𝙩𝙚𝙚𝙣𝙨!?
FanfictionNot perfect But beautiful کاپل:نامجین، ویکوک ، یونمین ژانر:مدرسه ای ، طنز -ما دیوونه ایم؟؟ +ن ما فقط ی مشت روانی ایم، دیوونه چیه بهم بر خورد و صدای قهقهه ها بلند شد *-*