~ یونگی~
-یونگیا
خداوندا نم دونستم شکست عشقی باعث میشه توهم صداشو بزنی والا
-یونگیییییی
بد عاشق شدما بازم توهم
-هوییی پیشی جذاب خرفت با توعم
ن دیگ جدی این یکی توهم نیس . رومو برگردوندم یهو جیمین و دیدم
یونگ:هاااا
ک یهو زدم زیر خنده
جیمین:چته نفله گوساله ژاذاب
یونگ همچنان در حال نفس گیری پس از خنده:جان من بارون ک میاد تا اینجا رم دویدی شبی این صحنه های فیلمای عاشقانه شده دختره کیه بم بگو برم چترشم بگیرم واسش چتر ببری دراماتیک تر ش و اینکه چ گیری دادی هی بم میگی جذاب میدونم هستم ولی دیگ خجالت زده نکن منو
جیمین: ببند از خود راضی و اینکه احمق هر اومدم ب ت اعتراف کنم
میدونین هنگ کردم. جوووون پس شکست عخشی یُخ؟؟من شیکست نخوردم؟؟
یونگی:آها ینی عاشق منی؟؟؟
جیمین :ن پ
یونگی:الان اومدی درخواست بدی اومدی خواستگاری حلقه عم داری؟؟
با نینی شکل ترین لحن ممکن گفتم و زدم زیر خنده
جیمین:عاشق ی دیوونه شدم
یونگ:دیوانه چو دیوانه بیند خوشش اید دیشدیلیم دیلیم ماشالا دیشدیلیم دالام ماشالا
با اون ریتم اخرشم قر دادم
جیمین:یونگ من جدیم جدی!
یونگی:خواب باشه
کرم درونم فعال شده بود ولی ...
یکم طول بدم بعد منم بوگم بش یو ها ها ها
جیمین با ی صورت گرفته:علاقه داری ب گریما
ن ن ن لعنت گریه نکنیا احساس گناه میکنم
یونگ با ی حالت عجز و ناتوانی(آگوست دی اعظم عاجز میشود 😐💔):ن نکنیا
جیمین :خواب باشه حالا... من گفتم نظرت؟
ی چن قدم رفتم سمتش و بغلش کردم : دوسم داری کراش داری یا عاشقمی؟؟
جیمین:عاشق شدم رفتتتت لنتی عاشقم
یونگی:ولی من عاشق یکی دیگم
جیمین با بغض:کییی
یونگی:تختم البته اون رتبه ی دوم رو داره یکی رتبه اول عم هس
جیمین با ی امید واری تو نگاهش: کی
یونگی:یچی میگم نخند ولی وقتی فهمیدم میخوای ب یکی اعتراف کنی شکست عشقی خوردم
~ جیمین~
آممم این چی گف
ینی یونگی منو دوس؟؟؟
منم یونگی دوس ولی تایمه انتقامه
- خواب این ین چی؟؟
+ینی صیم عزیزم صیمم
- خواب چی صیم؟؟
+گوه تو روحت
-اگه قرار باشه عشقت باشم روحت منم روح منم تویی پس الان گوه شد تو خودت؟؟
یونگی:جیمین جدا از شوخی خواب خیلی دوست دارم
وات دا فاخخخخخخ این الان چی گفت عوکی من سکته من مرگگگگگگ
-منم خیلی دوست دارم
×آهعععع گفتینننننن
صدای مزاحم هیونگ جذابم
-با اجازه
جین:وای دَ دَعععع عاخییی مبارکهههه
ی لبخند مهربون زدم:مرسی هیونگ
اومد دستشو کرد تو موهام و بر خلاف همیشه آروم ب هم ریختشون
جین:وای خوداااا فرشته کوچولو
~جین ~
وای خدایااا ب هم گفتنننن گودوییاا البته باید ی چیزایی ب یونگ هشدار بدم
-هی یونگ داداش کوچولوم چیزیش ش ها بی محلی چم دونم پوکر بودنم براش میزاری کنار خش اخلاق میمونی باهاش بعدشم...
ک یهو جیمین بم گفت:ول کن گناهی رو
یونگ:ها ها آیم هیز لاوررر
نمدانم چرا یهو ی لبخند مهربون زدم:با هم خوب باشین اوکی؟؟
جیمین پرید بغلم:اوکی هیونگییی
برگشتم سمت بقیه اکثرمون هم مسیر بودیم من و یونگ و جیمین و چان و بک ، نامجون و کوکم هم مسیر بودن ول مث اینکه کوک با ته میره کافه و هوسوکم مسیرش ازمون جداعه ولی از نام خواست ببرش جایی
چان:خعله خوب بریم خو... هی هی وایسا جیمین و یونگی هم بله؟؟؟
جین:اوهع بلههه
بک سریع خودشو پرت کرد تو بغل جیمین :اخیییی عالییی
ک یهو نامجون اومد
نام:منم میخوام عاشق شممممم
جیمین:میشی حالا
نام:خوا اوک
هوسوک:نام بیا قرار بود من بدبخت و برسونی
A few moments later 😂💃
خودم و انداختم رو تخت . واسه ۵ روز هیچ تکلیف و مشقی نداشتیم ب خاطر جشن فردای مدرسه خیلی هیجان داشتم بهتر بود از همین امشب انتخاب کنم چی بپوشم
جشن از ساعت ۷ غروب تا ۱۲ شب بود بعدشم قرار بود بریم خونه هوسوکشون خر پول گاووو(هوسوک و خرپول نمودم ●_●)و همه شب اونجا بخوابیم
خوبه...
~~~~
تامام تامام 😐🔥💃
YOU ARE READING
𝙈𝙖𝙙 𝙩𝙚𝙚𝙣𝙨!?
FanfictionNot perfect But beautiful کاپل:نامجین، ویکوک ، یونمین ژانر:مدرسه ای ، طنز -ما دیوونه ایم؟؟ +ن ما فقط ی مشت روانی ایم، دیوونه چیه بهم بر خورد و صدای قهقهه ها بلند شد *-*