𖦹 No. 7

154 47 30
                                    

اونشب بعد از اونهمه درگیری ییشینگ بالاخره تونست با خستگی زیر پتوش بخزه و سعی کنه بخوابه. اما نمیشد.. اون لعنتی داشت نگاهش میکرد اینو میتونست حس کنه. دقیقتر بگیم داشت سنگینیه نگاش اون چشم های تیله ای و براق رو روی تموم سطح پوستش حس میکرد. واقعا نمیدونست چرا قبل از خواب در کمد رو نبسته.. از بچگی این حرفهارو که میگفتن توی کمد و زیر لولو خورخوره قایم شده قبول نداشت و ازشون نمیترسید تا الان بدون اینکه روحشم خبر داشته باشه یه پسر کوچولوی کیوت توی کمد نشسته و از اونجا همونجور که زانوهاش رو بغل گرفته با لبخند به مردش خیره شده..

میخواست از جاش بلند بشه و بره در کمد رو ببنده تا بیشتر از این نترسه و اون‌ نگاه رو حس نکنه ولی خب ممکن هم بود براش عواقب بدی هم داشته باشه.. مثلا اینکه موجود داخلش یهو بپره بیرون و دستهاش رو بذاره روی گلوش ییشینگ و خفش کنه.. و یا مچ دستش رو بگیره و بکشتش داخل و یه لقمش کنه.. و یا حتی بهش لبخند بزنه و بگه " هی ییشینگ. چطوری؟ " و همونجا سکته بزنه..

فاک بهش! اون لعنتی نباید انقدر توی خونه ی لعنتی تر از خودش انقدر بترسه..

فقط با کلافگی هوفی کشید و قلت زد سمت دیوار و پتو رو کشید روی سرش. به شکم خوابید و همونجور بالشتش رو توی بغل گرفت، پاهاش رو کمی بالا برد تا پتو بیاد زیرشون و در آخر بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن با خودش، تونست به خواب بره..

همینطور که پاهاش رو از لبه ی کمد اویزون کرده و تکونشون میداد، با لبخند به ییشینگی که بالاخره خوابش برده خیره شده بود. از جاش پرید پایین و به سمت تخت رفت. لبخند بزرگی که به لب داشت هیچجوره از بین نمیرفت و قرار هم نبود از صورتش محو بشه چون جونمیون میخواست تموم شب رو کنار ییشینگ بخوابه و به صورت جذاب و البته کیوتش موقع خواب خیره بشه. خیلی دوستش داشت..

از تخت رد شد و توی فاصله ای که بین تخت و دیوار قرار داشت ایستاد و از همونجا به ییشینگ خیره شد. نمیتونست تصمیم بگیره ولی در اخر خم شد و گونه ی ییشینگ رو اروم بوسید و بعد خنده ی شیرینی کرد..

" شینگا‌‌.. من نمیخوام ازم بترسی‌ نمیخوام بترسونمت و قلبت اونقدر تند تند بزنه یا از ترس سفید بشی. بذار فقط جونمیونی سفید و برفی باشه خب؟ تو همینجور خوشگل بمون و نترس. اوووم منو هم ببین.. من همینجام کنارتم چرا نمیتونی منو ببینی.. دلم میخواد اونی که قراره ازم مراقبت کنه تو باشی. تازه یادمه اونی که میاد تو خونمون قدش بلنده و چال داره. تو‌ هم چال داری. شیش تا چالِ خوشگل. میشه زودتر منو ببینی و کمکم کنی؟ دوست دارم پیش تو بمونم. خسته شدم.. ایش بی ادب تازه دوباره هم سیگار کشیدی یا خودتو هی میزنی تو درو دیوار. قبول نیست اینجوری آقاهه باید مراقب خودت باشی. نگا مثل الا.. لخت خوابیده بی ادب. لخت بده بدنت پیداست نباید بدنمونو بقیه ببینن بی ادب. تازه سرما هم میخوری.. اقاهه بی ادب پاشو لباس بپوووش "

Inside Of The ShadowsDonde viven las historias. Descúbrelo ahora