𖦹 No. 11

191 53 146
                                    

" جانگ جونمیون "

" بیدار شو.. "

" چشمهات رو باز کن و به زندگیت ادامه بده.. "

" بلند شو جانگ جونمیون.. "

اصوات و کلمات عجیبی که مدام توی مغزش اکو میشدن و برای خودشون اونجا میچرخیدن و اسمش رو صدا میزدن، به طور وحشتناکی میترسوندنش و همین کابوس عجیب باعث شد تا با جیغ بلندی از خواب بپره.

و خب.. هیچ ایده ای نداشت که اطرافش چه خبره یا.. یا اصلا.. واقعا هیچی نمیدونست! فقط از یه چیز مطمعن بود.. اون جونمیونه و سنش به اندازه ی تعداد انگشت های دستشه. همین!

با صدای جیغ بلندی که شنیده بود با ترس از جا پرید و بعد از شنیدن صدایی از کمی اونطرف تر برگشت و نگاهی به جونگین انداخت و متوجه شد که اونم از خواب پریده و بدتر، از روی مبلی که روش دراز کشیده به پایین پرت شده..

اما خب.. حال جونگین خوب بود و صدمه ای ندیده پس باید تموم هوش و حواسش رو به کوچولویی میداد که روی تخت بیمارستان نشسته و با تعجب و کمی ترس به اطرافش خیره شده..

- ج.. جونمیون؟

سرش رو برگردوند و به مرد بزرگتر مقابلش خیره شد. این دیگه کی بود؟!..

+ بله؟

از جوابی که گرفته بود جا خورد. در واقع حس میکرد قراره چیز دیگه ای بشنوه مثلا "ممنون که منو زنده کردی و کل دیشبت رو بخاطرم نابود کردی!.." و یا حتی یه چیز دیگه.. اما فقط یه "بله" ی خالی در جوابش از کوچولوی به ظاهر بی ادبِ مقابلش (!) گرفته بود و داشت اعصابش بهم ریخت. این بچه چش بود؟!

- میدونی کجایی؟

+ ن.. نه

- میدونی چه اتفاقی برات افتاده؟

گیج به چشمهاش مرد بزرگ و کمی بداخلاق روبه‌روش نگاهی انداخت و سعی کرد تا کمی به خودش و ذهش فشار بیاره و چیزی به یاد بیاره اما با تیر کشیدن مغزش، جیغی کشید و بعد از اینکه اشکهاش سرازیر شدن، با دستهاش دو طرف سرش رو محکم‌ گرفت.

× ییشینگ این بچه چش شده..؟

خوده ییشینگ هم در واقع هیچی نمیدونست و نمیفهمید چیکار کنه و تا قبل از اینکه به خودش بیاد، دکتری که شب قبل جونمیون رو عمل کرده کنارش ایستاده بود و داشت پسر کوچولویی که تازه به هوش اومده رو معاینه میکرد.

- آقای جانگ؟ میتونم باهاتون صحبت کنم؟

آروم و با نگرانی سرش رو تکون داد و تا قبل از اینکه پشت سر دکتر از اتاق خارج بشه با نگاهش به جونگین فهموند که مراقب اون کوچولوی روی تخت باشه تا خودش برگرده و خب جونگین هم این پیام رو تمام و کمال دریافت کرد.

به سمت تخت جونمیون قدم برداشت و دستش رو پشت کمرش کشید.

- خواب بدی داشتی میدیدی اره؟

Inside Of The ShadowsWhere stories live. Discover now