صدای قدم هاش داخل راهرو میپیچید.
با جدیت تمام به روبروش زل زده بود و توجه ای به نگاهای سنگین اطرافیان روی خودش نداشت!
با هر قدمی که برمیداشت صدای پچ پچ دختر و پسر های اطرافش بلند میشد.
میتونست نگاه های پر از تحسین و صدالبته،نگاهای پر از حسرت پسر ها و گاها،پر از شیفتگیشون رو هم حس کنه.
فضای پر از صدای دانشگاه،در عرض چند دقیقه ساکت شد و همه فقط به الهه ی دانشگاهشون زل زده بودند.
صدای پچ پچ دختری بلند تر از همه به گوش همه رسید:
_خدای من،اون پسره خیلی جذابه!
ضربه ای از طرف دوستش به پهلوش خورد:
+بهتره بهش چشم نداشته باشی وگرنه با سوجون طرفی!
دختر چشم غره ای به دوستش رفت:
_بهش نمیخوره گی باشه،صبر کن ببینم،اصلا مگه این سوجون کیه که انقدر ازش میترسی؟اونم حتما یه پسره مثل بقیه پسرا!مگه چه چیز خاصی داره؟
خنده ی کوچیکی کرد.
+بهتره زیاد دربارش کنجکاوی نکنی دختر جون،فکر نمیکنم بحث جالبی باشه.
صدای سردی که از پشت دختر بلند شد باعث پرش دختر به جلو و خنده ی ادمای اطرافشون شد.
با برگشتن دختر و چشم تو چشم شدن با اون پسر عجیب ولی به شدت جذاب چشم هاش گرد شد.
دختر میتونست قسم بخوره سایه کمرنگ طوسی رنگی پشت چشمای پسر نشسته و اون لب های کشیده و خواستنی،با رژ لب صورتی رنگین شده.
ابروهای کشیدش تو هم فرو رفته بود.گوشواره های بلندش ظاهر عجیبی بهش داده بود.
پشت سرش عده ای پسر که از مدل لباس پوشیدنشون معلوم بود آدم های درستی نیستند ایستاده بودند.
پسر تپلی که پشت سر اون قرار داشت،نگاهای بدی به دختر مینداخت که لرز بدی به وجودش تزریق میکرد.
صدای بلند پسر دوباره بلند شد و اون رو از هپروت بیرون آورد:
_هوم؟نشنیدم جوابتو..
دختر با گیجی پرسید:
_چی..؟!
پوزخند سوجون عمیق تر شد.
با چشمای خمار و نافذش به دختر خیره شد.
اون چشمای وحشی...تن دختر رو میلرزوند.
آرومرویه دختر کمی خم شد:
سوجون_بهتره دیگه به فکرت نزنه که درباره ی دوست پسر من نظر بدی و پشت سر من حرف بزنی.چون تضمینی نمیکنم که بزارم مثل الان با خیال راحت جلوم بایستی و...
سر دختر هر لحظه بیشتر داخل یقه اش فرو میرفت که صدایی نجاتش داد:
_سوجون!فکر نمیکنی خیلی داری زیاده روی میکنی؟
YOU ARE READING
𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐋𝐢𝐤𝐞 𝐁𝐞𝐟𝐨𝐫𝐞
Fanfiction°°°°°°°°°°°°°°°° ☘︎𝐿𝑜𝑣𝑒 𝑌𝑜𝑢 𝐿𝑖𝑘𝑒 𝐵𝑒𝑓𝑜𝑟𝑒☘︎ زندگی عادی و رمانتیک سوجون و سوهو،کاپل گی ایده ال دانشگاه،با ورود دختر تازه واردی دچار تحولات عظیمی میشه... سوالی که در اون زمان، درون ذهن سوجون به وجود میاد اینه که "این دختر کیه؟ و از زندگ...