'35~ Break down the Walls, Let Heaven In'

2.1K 397 734
                                    

~Hurts Like Hell- Fleurie~

'دوستت دارم، طوری که من رو کنار خودت نگهداشتی، دوستت دارم طوری که به من میگفتی زیبا بودم. من دوست دارم وقتی حرف‌های احمقانه ای می زدم، مست بودم و اختیارم به دست خودم نبود. خنده دار به من نگاه می کردی و تحمل کردنت، برای من، تو رو تبدیل به یه فرشته کرده.
من به خودم افتخار میکنم. برای داشتن و دوست داشتن دوباره‌ی تو که جریان بیشتری از قبل داره و هرزمانی که می دیدمت لبخند می زدی حتی وقتی که چیزی تصادفی یا احمقانه‌ای می گفتم.

وقتی می خندیدم، قهقهه میزدم. خندیدن من عاشق احساسم هستم که چگونه بهم می گفتی قشنگ به نظر می رسیدم و با به یاد آوردنش، لبخندی هنوز هم به روی لب‌هام میاد‌. هرچند که الان دیگه حقیقت نداره. مگه نه؟

تو حتی راجب تک به تک لباس های من نظر می‌دادی و اون هارو دوست داشتی. فکر کردن به این که تو ساعت ها، درمورد موسیقی حرف میزدی و خستگی برات معنایی نداشت، هنوز هم وجودم رو خوشحال و زنده نگه‌میداره! اینکه به من حرف های شیرین و دوست داشتنی میزدی و هردفعه، از کلمات و حروف زیبا تری استفاده میکردی.

وقت هایی که باهم به کافه‌ای که همیشه روی صندلی کنار پنجره می‌نشستیم و از چای خامه و بیسکوییت های وانیلی می خوردیم میرفتیم و انقدر رفت و آمدمون زیاد شده بود که حتی تمام گارسون های اونجا هم مارو میشناختن. تو کلماتت رو به روی کاغذ مینوشتی و اون کاغذ هارو، به زیر میز میذاشتی و اون ها همیشه همونجا باقی می‌موندن و دفعه بعدی که میرفتیم همه‌ی اون هارو باهم میخوندیم و بهشون اضافه می‌کردیم.

حالا من هم کلماتم رو به روی کاغذ می‌نویسم تا شاید کمی وجودم، روحم و ذهنم از حروف و کلمات لبالب شده آروم بگیره، حرف‌های من، قرار نیست تا ابد جایی نگهداشته بشه. با دیدنشون لبخند بزنی یا برای خوندن دوباره‌اش ترغیب بشی. ولی نیاز داشتم برات بنویسم. نیاز داشتم این هارو ببینی و بهت بگم. من هنوز هم دوستت دارم. به اندازه تمام دوستت دارم هایی که تو گذشته از گفتنشون بهت دریغ کردم و نگفتم.'

لیام با لبخند، چشم‌هاش رو از کاغذ توی دستش گرفت و خودکار های بنفش و طوسی رنگش رو برداشت و دو قلب کوچیک، روی هر گوشه‌ای از اون‌ها کشید. کاغذ رو تا کرد و توی کیفش برگردوند تا آسیبی نبینه.

بنفش و طوسی رنگ‌هایی، مختص به خودش و زین بودن و اوایل آشنایی‌اشون باهم دیگه، داخل پارکی که برای مدت طولانی‌ای به اونجا میرفتن انتخاب کرده بودن و حالا، قلب‌هایی که لیام کشیده بود. مثل 'من هم دوستت دارم' برای نامه‌ی کوچیکی بود که به دست زین نوشته شده بود. مثل تمام من هم دوستت دارم های دیگه ای که در طول این چند روز به زین گفته بود و زین اون‌هارو نشنید. اما اگر چشم‌هاش به طبقه کوچیک کنار پنجره می‌خورد، مطمئن می‌شد که لیام هنوز هم دوستش داره. قلبش امیدوار تر می‌تپید و دیگه دنیا و زندگی‌اش رو تار و تاریک نمی‌دید.

Hymn for the missing Love 'ZM'Where stories live. Discover now