نمیدونم باید از کجا شروع کنم. این که این ایده خیلی یهویی و بدون هیچ سر و تهی به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم بشینم بنویسم و (کلیشه) بودنش رو در نظر نگیرم و تماما از زین و لیامش بنویسم.
نمیدونستم حتی کسی قراره اون رو بخونه یا نه. برای خودم مینویسم یا مثل خیلی از بوک های دیگه بشه مورد علاقهی بعضیا.
اما فکرش رو نمیکردم تا این حد ریدر جمع کنه، ووت و کامنت بگیره و موجب بشه تا کلی دوست فوق العاده و عالی پیدا کنم. و الان خداحافظی با این بوک برام به شدت سخت به نظر بیاد..
از همتون تشکر میکنم، چه کسایی که ووت و کامنت گذاشتن و حتی کسایی که سایلنت ریدر بودن و نتونستم باهاشون آشنا بشم و چه کسایی که وسط راه ول کردن (=
دست تک تکتون رو میبوسم و ازتون تشکر میکنم.خیلیا کمکم کردن که از همه اونها تشکر میکنم و اگر اون ها نبودن، الان هیمن اینطوری شکل نمیگرفت و پیش نمیرفت. ازتون ممنونم💚
و در آخر، ممنون که همراه بودین، اگر کسی و ناراحت کردم و سر ووت و کامنت ها زیادی سخت گرفتم و غر زدم، همینجا معذرت میخوام. اگر خواستین به بوک های جدیدم سر بزنین یا اگر خواستید تو چنلم جوین شین که هم رو گم نکنیم.
باز هم ممنون که بودین و خوندین، هم من و هیمن اندازه یه دنیا دوستتون داریم😍❤
روز و شبتون خوش، خیر پیش💕
YOU ARE READING
Hymn for the missing Love 'ZM'
Romance𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝 "Tried to walk together But the night was growing dark Thought you were beside me But I reached and you were gone" "خواستم با هم قدم بزنیم اما شب تاریک و تاریکتر میشد فکر می کردم کنارمی اما وقتی رسیدم تو رفته بودی"