تمام عکسای افتر پارت + آهنگ توی چنل هستش.
آیدی چنل: (ssralp)💛~Tightrope- Zayn~
"میدونی که اندازه تمام ستارههای آسمون دوست دارم. درسته؟"
"درسته." جواب داد و لبخند زد. بینیش رو بالا کشید و تلفن رو روی گوشش محکمتر گرفت.
"کی کارت تمام میشه زین؟" پرسید و صدای خندههای ریز مرد پشت تلفن رو، که بیشتر از دوماه میشد که ندیده بودش توی گوشش پیچید."دیگه کارامون آخراشه. زود خودمو بهت میرسونم عزیزدلم. فقط شاید نتونم تا اون روز برگردم. وقتی برگشتم برات جبران میکنم لیام." جواب داد و لیام بدون هیچ حرفی، به صدای پشت تلفن گوش میداد و صدای نفسهای عمیقش، با زمزمه های مردش مخلوط شده بود.
"لیامِ من؟ خوابت برد؟" پرسید و لیام به طرف چپ چرخید.
"بیدارم هنوز.""همه چیز خوبه؟" زین پرسید و لیام آهی کشید. پتورو بالاتر کشید و به دیوار مقابلش خیره شد و جواب داد:
"همه چیز خوبه. فقط تو نیستی. لئو تازه با هزار بدبختی خوابیده و دوباره باید برای کلاسش صبح زود بیدار بشه. منم باید برم سرکار.""بهتر نیست بری بخوابی؟" زین پرسید و لیام نفس عمیقی کشید و لبخند کمرنگی زد.
"میخوابم زین. عجلهای نیست.""ولی فردا روز سختی رو در پیش داری. برو بخواب عزیزکم." زین گفت و لبخند روی لب لیام، پررنگ تر و عمیق تر شد.
"شاید یکی اینجا خیلی خستهست و میخواد بخوابه اونوقت داره منو به زور میفرسته! ها؟" صدای خنده های زین رو شنید و خودش رو بیشتر به بالشت چسبوند. چشمهاش رو بست و اجازه داد تا زمانی که زین مشغول خندیدنه، تنها به صداش گوش کنه و حتی حواسش رو با کوچیکترین چیزی پرت نکنه.
"دوست دارم." زین بعد از خندههای نسبتا کوتاهش گفت و لیام چشمهاش رو باز کرد و لبخندی زد.
"منم همینطور. حتی بیشتر از خودت. مواظب خودت باش. اگر هم خواستی، یکی اینجا دلش برات بی حد و حساب تنگ شده، برگرد پیشش.""اجازه میدین من دور ایشون و دل تنگ شدشون بگردم؟" زین پرسید و لیام خندید. کمی گوشیش رو از خودش دور کرد و دوباره به گوشش چسبوند.
"نه. هیچ کاری فایده نداره. جز اینکه برگردی. حالاهم برو بخواب دیگه دیر وقته." لیام جواب داد و بعد از خداحافظی، بالاخره تلفن رو قطع کرد و اون رو گوشهی تخت گذاشت. خودش رو به لئو نزدیک تر کرد و لئو رو بغل کرد قبل از اینکه سرش رو روی بالشتش بذاره و سرش رو ببوسه و بخوابه.○○○●○
کمی از پاستیل های شکری توی ظرف خورد و روی تخت دراز کشید. مداد رنگی رو از دست لئو گرفت و کمی نقاشی زیر دستشون رو مرتب تر رنگ زد. همونطور که پاستیل رو میجویید و به شکر های چسبیده به لبش توجهی نمیکرد، به قسمت رنگ شده به دست خودش نگاهی کرد و ابروهاش رو بالا انداخت.
BẠN ĐANG ĐỌC
Hymn for the missing Love 'ZM'
Lãng mạn𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝 "Tried to walk together But the night was growing dark Thought you were beside me But I reached and you were gone" "خواستم با هم قدم بزنیم اما شب تاریک و تاریکتر میشد فکر می کردم کنارمی اما وقتی رسیدم تو رفته بودی"