Part 2

72 20 4
                                    


⚔𝗞𝗶𝗻𝗴𝗱𝗼𝗺 𝗢𝗳 𝗕𝗹𝗼𝗼𝗱⚔

•Couples: BNyoung, Markson, KiHo (MonstaX)...
•Genre: Vampire, Dram, Smut, Romance, Imaginary...
•Characters: Got7 & MonstaX...
•Writen By: Mahnior...

.
.
.

Episode 2 ~
.
.
.
.

وونهو برگه هارو گذاشت روی میز و نشست رو صندلی کنار یونگجه.. یونگجه لپ تاپش رو روشن کرد تا بررسی و ثبت اطلاعات رو برای انجام عملیاتشون شروع کنن...
با دقت با کیبورد کار میکرد و چند لحظه بعد آروم گفت :
*وونهو، اولین نفر رو برام بخون...
وونهو برگه هارو برداشت و به یونگجه نزدیکتر شد.. شروع به خوندن اطلاعات کرد :
+چوی ته جونگ..23 ساله.. قد 176.. جرم سرقت با سلاح سرد.. مدت حبس 5سال.. گذرانده شده 2 سال... سابقه ای نداشته و اولین جرمش بوده.. اطلاعاتی از خانواده ش دردسترس نیست!..

حدود دوساعت طول کشید تا یونگجه و وونهو اطلاعات دقیق اون بیست نفر رو ثبت کنن...
حالا مارک که حدودا یک ربع بعد بهشون ملحق شده بود، داشت ثبت کامل اطلاعات رو روی عینک های مخصوصشون چک میکرد.. با دقت و با اخم کم رنگی که بین ابروهاش افتاده بود، خیره شده بود به اون سه تا عینک و لپ تاپ... درست بود که مارک نسبت به بقیه، بازیگوش بود و یکم دیر انجام کاری رو قبول میکرد، اما وقتی شروعش میکرد، تا به بهترین نحو تمومش نمیکرد ول کن ماجرا نمیشد!!
بالاخره بعد از چند مین لبخند نشست روی لب هاش.. سرش رو بلند کرد و به وونهو و یونگجه نگاه کرد :
_همه ی اطلاعات روشون ثبت شد.. رمز دسترسی به اطلاعات هم موقع عملیات، تاریخ تولدتونه، برعکس!
یونگجه ابرویی بالا انداخت و تک خنده ای کرد :
*براوو مارکی...!
مارک با غرور و لبخند کمرنگی یکم به جلو و به سمت یونگجه خم شد :
_درسته که مخ کامپیوتری، و مثل آب زیرو رو میکنی اطلاعات رو، ولی هک کردن و کار با این عینک ها برای من از آب خوردن هم راحت تره..!
تکیه داد و ادامه داد :
_هرچی نباشه تفریحم از بچگی هک کردن بوده!!
وونهو به حرف های دونسنگش آروم خندید و بلند شد :
+هرچقدر هم گاهی کارات بچه گانه بزنه، باز به وقتش عقلت همونطور که باید کار میکنه..!
موهای مارک رو بهم ریخت و همونطور که از اتاق میرفت بیرون ادامه داد :
+من میرم میخوابم.. فعلا...
_شب خوش هیونگگگ... 
مارک با خنده جواب وونهو رو داد و برگشت به سمت یونگجه.. یونگجه چشمکی براش زد و بلند شد.. رفت سمت در و یه لحظه ایستاد و به مارک نگاه کرد :
*قبول کن که من باهوش ترم!!
مارک کفشش رو درآورد و پرت کرد سمتش.. یونگجه بلند خندید و جا خالی داد و از اتاق بیرون زد... مارک هم با خنده داد زد :
_خنگی... تو خنگی..خنگگگگ...
صدای قاطی با خنده ی یونگجه رو یکم دورتر شنید :
*شب بخیر مارکی...
_دیوونه...
کش و قوصی به بدنش داد و خمیازه کشید.. از جاش بلند شد :
_خیلی خب.. منم باید بخوابم دیگه..!
نگاهی توی اتاق انداخت :
_شب بخیر!
شونه ای بالا انداخت و از اتاق رفت بیرون.. اتاق حفاظت شده ای که رمز ورودش رو فقط وونهو، یونگجه، مارک و والاروس میدونستن..!

《Kingdom Of Blood》Место, где живут истории. Откройте их для себя