خب بچه ها همونجوری که قبلا گفتم این داستان ترجمه شدهاس و ایدی نویسندشم گذاشتم.پارت ها طولانیه و ممکنه دیر به دیر بزارم چون وقت خیلی زیادی میگیره ترجمه هر پارت.
این اولین دفعهاس که دارم داستان ترجمه میکنم و کلا اولین دفعهاس که دارم مینوسم پس اگه مشکلی داشت حتما بهم بگید که بتونم نوشتمو بهتر کنم.
امیدوارم داستان رو دوست داشته باشید و اگه خوشتون اومد به دوستاتون معرفیش کنید.
ووت و کامنت یادتون نره
لاو یو ال ♡
![](https://img.wattpad.com/cover/256814809-288-k911695.jpg)
YOU ARE READING
Harry potter and the boy who had no choice [Persian translation]
Fanfiction"قبول کن مالفوی،تو یه ترسویی"لبخند هری جاشو به یه اخم داده بود. همونطور که حرف میزد به سمت دراکویی که با عصبانیت نگاهش میکرد برگشت و الان درست روبروش وایستاده بود. "من.ترسو.نیستم" مالفوی که دندوناشو از عصبانیت رو هم فشار میداد،جواب داد. دستاشو مشت...