The boy who cheated

595 115 20
                                    





هری  صبح روز بعد، بازهم بخاطر کابوس هاش با احساس خستگی و کسلی بیدار شد.

با رون و هرماینی که بنظر سرحال تر و پر انرژی تر از هری بودن، به سمت سرسرا رفت و در جواب صحبت های بی وقفشون فقط سرشو تکون میداد و لبخند میزد.

براش عجیب بود که برای روز اول شروع کلاس هاش انقدر احساس نگرانی میکرد.اونقدر استرس داشت که حس میکرد سال اولیه که پا به هاگوارتز گذاشته. 
البته نگاه های بقیه دانش اموزا هم توی تشدید استرسش بی تاثیر نبود.

به محض نشستن سر میز گریفندور،رون با دیدن غذا های روی میز حرفش رو نصفه تموم کرد و شروع کرد به خوردن.

اما قبل از اینکه هری بتونه شروع کنه، هگرید با چند دسته کاغذ وارد سرسرا شد.
وقتی بهشون نزدیک شد، اولین کسی که راجب اون برگه ها و محتوای داخلشون سوال کرد هرماینی بود.

"هگرید،اونا چین؟"

"اوه اینا؟"هگرید با صدای بلندی جوابشو داد.

"اینا برنامه کلاس هاتونه" و شروع کرد به پخش کردن برگه ها بین همه.
خیلی از بچه ها از اینکه هگرید امسال به جای مک گونگال داره برگه هارو پخش میکنه تعجب کرده بودن، ولی از اونجایی که اینکار وظیفه ی سرپرست هرگروه بود، پس زیاد هم دور از ذهن نبود.

هری برنامه شو از هگرید گرفت و شروع کرد به خوندن زمان کلاس هاش.

"لعنتی، بعدازظهر دو زنگ معجون سازی داریم"هری گفت و چشم غره رفت.
"ولی حداقل با همیم،مگه نه رون؟"
هرماینی امسال تو کلاس معجون سازی شرکت نمیکرد،چون کلاس ریاضیات جادوگری در سطح نیوت دقیقا همزمان با معجون سازی بود و هرماینی دیگه نمیخواست از زمان برگردان استفاده کنه.

"راستش.." رون با صدای ارومی جوابشو داد."امسال قرار نیست شرکت کنم"

"ولی برای اینکه بخوای کاراگاه بشیم باید کلاسشو بگذرونی"

"خب.."

"رون،چی شده؟" هری بیشتر از همیشه گیج شده بود.

درسته که رون توی شکست ولدمورت نقش زیادی داشت اما وزارت سحر و جادو انتظار داشت تمام کاراگاه ها مدرکشونو داشته باشن. نمیتونست توقع داشته باشه که شغل کاراگاهی رو فقط بخاطر شهرتی که داره بدست بیاره.

رون نگاه نگرانی به هرماینی انداخت،انگار که داشتن با هم حرف میزدن و وقتی هرماینی سرشو تکون داد رون دوباره روشو برگردوند سمت هری.

"فکر نکنم دیگه بخوام کاراگاه شم"

"چی؟" هری مطمئن نبود که درست شنیده یا نه.

"نمیخوام کاراگاه شم" رون اینبار حرفشو مطمئن تر تکرار کرد.

"ولی" هری سعی کرد تفکراتشو به زبون بیاره اما زیاد موفق نشد."چرا؟"

Harry potter and the boy who had no choice [Persian translation]Where stories live. Discover now