Summer at the burrow

1K 149 45
                                    

صدای بلند خنده ای توی اتاق پخش شد.
نور های سبزی دیده میشد و صدای فریاد ها توی اتاق میپیچید. میزهای تمامی گروه های توی سرسرا، شکسته و خرد شده بودن.سقفی که قبلا میشد ستاره هارو از توی اون دید الان با تاریکی عمیقی پوشیده شده بود. صدای ینفر و شنید.

"خواهش میکنم"با صدای خش داری گفت"کمکم کن"

وقتی برگشت با صورت کک و مک داری روبرو شد که صاحب اون کسی جز فرد ویزلی نبود. موهای قرمزش به خاطر خون روش، قرمز تر دیده میشد. به محض اینکه حرفش تموم شد،نور سبزی از کنارش رد شد و مستقیما به سینه فرد برخورد کرد.

"نه!"

دونفربه سرعت از کنارش رد شدن. تمام توجهشون به سمت دیگه ی اتاق بود. یکی از اونا لباس کهنه ای پوشیده بود و موهای تیره ای داشت و اونیکی از موهای صورتیش کاملا قابل تشخیص بود.

"نکن!"

وقتی نورهای سبز بیشتری توی سرسرا پخش شد،ریموس و تانکس با صدای بلندی روی زمین افتان و صدای جیغ
بلندی شنیده شد که باعث ساکت شدن هرج و مرج شد.

"هری؟"

هری از جاش پرید.بخاطر حرکت ناگهانیش روی زمین چوبی افتاد. اخی از بین لباش خارج شد و دستشو روی پیشونیش گذاشت.

"مشکل زخمته؟"
هرماینی با نگرانی به پسر روبروش گفت. سریع نگاهشو به زخم هری داد انگار که میتونست دردی که داشت رو حس کنه.."دوباره درد گرفت؟اون...اونو دیدی؟"

"چی؟نه!" هری با صدای بلندی جوابشو داد وهمونطور که دستش روی سرش بود روی زمین نشست."فقط وقتی از رو تخت افتادم سرم خورد به زمین. مرسی بابتش"

"ببخشید، اخه داشتی داد میزدی" اضطراب و ترس توی چشمای هرماینی  کم کم در حال از بین رفتن بود ولی هنوزم نگرانش بود. رفت جلو و کنارش روی زمین نشست.

"کابوس هام" همونطور که نگاهش رو به زمین دوخته بود،زمزمه کرد.
حتی بعد همه اتفاقاتی که افتاده بود،هری از اینکه ترس های شبونش رو به هرماینی بگه متنفر بود. نمیخواست مرگ تمام کسایی که توی جنگ از دست داده بودن رو با گفتن حرف ها و کابوس هایی که داشت، به دوستاش یاداوری کنه.
اگه صورت فرد هر شب توی کابوس هاش بود،نمیتونست تصور کنه که چقدر این موضوع برای رون سخت تره.

یکی از دلایل دیگه ای که باعث میشد که نخواد راجب کابوس هاش حرف بزنه،رفتاری بود که اون ها در حضورش داشتن.
نمیخواست دلیل دیگه ای برای دلسوزی بهشون بده. خسته شده بود از اینکه طوری محتاطانه رفتار میکردن که انگار ممکن بود بشکنه.

Harry potter and the boy who had no choice [Persian translation]Where stories live. Discover now